لطفا صبر کنید ...

woman-out-at-night-with-possible-mania-or-hypomania.jpg
01/اردیبهشت/1403

هیپومانیا و شیدایی

این مطلب : هیپومانیا و شیدایی، از جمله علل احتمالی و نحوه دسترسی به درمان و پشتیبانی را توضیح می دهد. شامل نکاتی برای کمک به خود و راهنمایی برای دوستان و خانواده است.

  • درباره هیپومانیا و شیدایی
  • علل
  • مراقبت از خود
  • رفتار
  • برای دوستان و خانواده
  • مخاطبین مفید

هیپومانیا و شیدایی چیست؟

هیپومانیا و شیدایی دوره‌هایی از رفتار بیش از حد فعال و هیجان‌انگیز هستند که می‌توانند تأثیر قابل‌توجهی بر زندگی روزمره شما داشته باشند.

هیپومانیا یک نسخه خفیف تر از شیدایی است که برای یک دوره کوتاه (معمولا چند روز) طول می کشد.

شیدایی شکل شدیدتری است که برای مدت طولانی تری (یک هفته یا بیشتر) طول می کشد.


istockphoto-590282968-170667a.jpg
01/اردیبهشت/1403

7 نشانه شخصیت روان پریش

آگاه بودن می تواند شما را از اندوه فراوان نجات دهد. حتی ممکن است جان شما را نجات دهد

  • افرادی که دارای سایکوپاتی بالایی هستند ممکن است در ابتدا جذاب و با اعتماد به نفس به نظر برسند.
  • با این حال ، آنها مستعد رفتار فریبکارانه ، غیراخلاقی و در برخی موارد خشونت آمیز هستند.
  • آگاهی از ویژگی های اساسی سایکوپاتی می تواند به جلوگیری از دستکاری قربانیان کمک کند.

وقتی کسی را روان پریش می نامیم چه معنایی دارد؟ اکثر مردم این اصطلاح را شنیده اند ، اما وقتی این شبح روان گردان ، خود را نشان می دهد ، این همه هیاهو و پیش بینی دقیقاً چیست؟


istockphoto-1288102827-170667a.jpg
01/اردیبهشت/1403

خودشیفتگی

خودشیفته ها جایگاه برجسته ای در تخیل عمومی دارند و برچسب “خودشیفته” به طور گسترده ای برای اشاره به افرادی که بیش از حد پر از خودخواهی هستند به کار می رود. همچنین احساس فزاینده ای وجود دارد که خودشیفتگی در سراسر جهان در حال افزایش است ، به ویژه در بین جوانان ، اگرچه اکثر تحقیقات روانشناسی از این ایده حمایت نمی کنند.

خودشیفتگی در یک طیف به درستی مشاهده می شود. این ویژگی به طور معمول در جمعیت توزیع می شود .

فهرست:

  • ویژگی های خودشیفتگی
  • چگونه با یک خودشیفته رفتار کنیم
  • خودشیفتگی در روابط
  • ویژگی های خودشیفتگی

به راحتی می توان شخصی را توصیف کرد که زمان زیادی را صرف صحبت در مورد حرفه خود می کند یا به نظر می رسد هرگز به عنوان خودشیفته در خود شک نمی کند ، اما این ویژگی پیچیده تر از این است. خودشیفتگی لزوماً نشان دهنده مازاد عزت نفس یا ناامنی نیست. به طور دقیق تر ، نیاز برای قدردانی یا تحسین ، تمایل به مرکز توجه بودن ، و انتظار رفتار ویژه ای را که منعکس کننده مقام بالاتر است ، در بر می گیرد. جالب است بدانید ، تحقیقات نشان می دهد ، بسیاری از افراد بسیار خودشیفته اغلب به آسانی اعتراف می کنند که بیشتر خود محور هستند.در سطح بالایی از خودشیفتگی ، جای تعجب نیست که می تواند در روابط عاشقانه ، خانوادگی یا حرفه ای مضر باشد.


hidden-sources-of-problems-in-marriage.jpg
01/اردیبهشت/1403

نشانه های روانشناختی بیماری مولتیپل اسکلروزیس

برخی ازمعمولترین نشانه های روانشناختی که ممکن است در بیماران مولتیپل اسکلروزیس رخ دهد اختلالات خلقی به ویژه افسردگی است. این علائم افسردگی به ناتوانی و مشکلات بیماری مولتیپل اسکلروزیس اضافه می کند. علاوه بر این علائم خلقی، هر بیماری که با تخریب میلین همراه باشد از جمله مولتیپل اسکلروزیس می تواند دامنه وسیعی از علائم روانشناختی ناهمگن مثل سایکوزها، اضطراب و مشکلات شناختی را ایجاد کند.

آسیب های شناختی:

شامل ترکیب‌های متفاوت است. بطور مثال می‌تواند همه جنبه‌های عملکرد حافظه را معیوب کند یا عملکرد دستوری مثل پردازش اطلاعات و یا عملکرد اجرایی را نیز مختل نماید. درباره رابطه مشخص بین مشکلات شناختی و اختلال عملکرد عصبی ضایعات و درجه ناتوانی، اطلاعات ناقصی وجود دارد. با این وجود علائم شناختی، اساساً در عدم کارآیی سیستم اعصاب مرکزی و کیفیت پایین زندگی بیماران مولتیپل اسکلروزیس دخیل هستند (سادوک و سادوک، 2005).
مطالعات توصیفی مقطعی نشان داده اند که بین 40 تا 60 درصد بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس نقایص شناختی مهمی را تجربه می کنند(آرنت ،2003). بعضی مطالعات افت بیشتری را در نمرات مقیاس ضریب هوشی اختصاصی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس در مقایسه با گروه کنترل هم سن گزارش کرده اند.


02-bad-habits-watching-tv-1200x800.jpg
01/اردیبهشت/1403

سبب شناسی بیماری مولتیپل اسکلروزیس

در ادامه مطلب قبل : انواع بیماری مولتیپل اسکلروزیس

در جهان حدود 5/2 میلیون نفر مبتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس می باشند. آمارهای موجود نشان می دهد که در آمریکا رقمی بین 350 هزار نفر تا 450 هزار نفر بیمار مولتیپل اسکلروزیس وجود دارد، درکانادا تقریباً بین 55 هزار تا 75 هزار نفر مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس شناسایی شده اند، در انگلستان حدود 85 هزار نفر به‌این بیماری مبتلا هستند. آمار دقیقی از تعداد مبتلایان در ایران وجود ندارد. در ایران تقریبا 50 هزار نفر مبتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس می‌باشند که انجمن مولتیپل اسکلروزیس نزدیک به 19 هزار نفر از این بیماران را شناسایی و پذیرش کرده است. شاخص های آماری موجود بیانگر آن است که72 درصد از بیماران را زنان و دختران جوان و 28 درصد آنان را مردان جوان و فعال جامعه تشکیل می دهند (انجمن مولتیپل اسکلروزیس ایران، 1390). همچنین طبق آمار انجمن مولتیل اسکلروزیس ايران که عضو فدراسيون بين المللي مولتیل اسکلروزیس است ، حدود ٤٠ هزار نفـر بيمار مولتیل اسکلروزیس در ايران وجود دارد که فقط ١٧ هزار نفر از آنها عضو اين انجمـن هسـتند(قناتي ، هاديان ، دقيقي اصلي (١٣٩٠).


Feeling-anxious-tile.jpg
01/اردیبهشت/1403

انواع بیماری مولتیپل اسکلروزیس

بیماری مولتیپل اسکلروزیس گرچه ئنمود های مختلفی ممکن است داشته باشد ولی بنا بر نظر هریسون (۲۰۰۸)در مجموع آن را می توان به چهار دسته‌ اصلی تقسيم كرد:
عود کننده- فروکش یابنده : این نوع مولتیپل اسکلروزیس با دوره‌های عود مشخص می شود که در این مرحله نشانه‌های جدید ممکن است ظاهر شوند و نشانه‌های قدیمی دوباره ‌ایجاد و یا بدتر شوند. در این نوع، شخص بطور کامل یا نسبی بهبود می‌یابد. عودها می‌توانند روزها، هفته‌ها، و یا ماه ها ادامه یابند و می تواند بسیار خفیف یا برعکس بسیار شدید باشد و بهبود می تواند به صورت آهسته، تدریجی و یا ناگهانی اتفاق بیفتد، اکثریت افراد در ابتدا با این نوع بیماری شان تشخیص داده می شوند زمانی که بین 20 تا 30 سال هستند. و در فواصل بین حملات، بیماری پیشرفت نمی کند. در حدود دو سوم موارد، بیماران عود کننده پیشرونده به نوع پیشرونده ثانویه تبدیل می شوند.
پیشرونده اولیه : در این نوع، پیشرفت تدریجی بیماری از زمان شروع آن همراه با سیر ثابت و بهبودی مینور و گذرا وجود دارد و هیچ دوره‌ای از بهبودی کامل مشهود نیست. در این دوره بیماران حالتهای عود یا فروکش ندارند و از همان ابتدای شروع بیماری تدریجاً بر میزان ناتوانی افزوده می شود. این نوع در مردان بیشتر دیده می شود و در اغلب موارد سن شروع بیماری بالا می باشد.


-وابستگی-چیست.jpg
01/اردیبهشت/1403

آیا من یک هم وابسته هستم؟

1- آیا خود را مسئول احساسات و رفتار دیگران می دانم وآیا من یک هم وابسته هستم ؟
2- در تشخیص نوع احساسات خود مشکل دارم و نمی دانم آیا خشمگینم ، غمگینم یا شاد هستم ؟
3- آیا در نشان دادن احساساتم مشکل دارم ؟
4- آیا از عکس العمل دیگران نسبت به احساساتم ترس و دلهره دارم ؟
5- آیا در ایجاد و حفظ رابطه نزدیک مشکل دارم ؟
6- آیا از این‌ که دیگران مرا آزار دهند یا نپذیرند می ‌ترسم ؟
7- آیا از خود و دیگران خیلی توقع دارم ؟
8- آیا برای تصمیم گیری مشکل دارم ؟
9- آیا سعی می ‌کنم احساساتم را انکار کنم ؟ یا آن را به حداقل برسانم یا اصلاح کنم ؟
10- آیا اعمال و رفتار دیگران عکس العمل مرا تعیین می‌کنند ؟
11- آیا احتیاجات و خواسته‌های دیگران را مقدم می ‌دانم ؟
12- آیا ترس از خشم دیگران بر روی صحبت و اعمال من اثر می گذارد؟
13- آیا ارزش‌های مورد قبول خود را در برابر ارزش‌های مورد قبول دیگران ندیده می ‌گیرم ؟ و به ارزش‌های دیگران بیشتر بها می دهم ؟
14- آیا من داشته‌ها و نکات خوب و مثبت خود را نمی ‌توانم تشخیص دهم ؟
15- آیا آرامش من توسط احساسات و رفتارهای دیگران تعیین می ‌شود ؟
16- آیا بر روی کارها، حرفها و رفتارهای خود قضاوت می ‌کنم ؟ و هیچ وقت آنها را به اندازه کافی خوب نمی دانم؟
17- آیا قبول دارم که ضربه ‌پذیر بودن و درخواست کمک کردن طبیعی و نرمال است ؟
18- آیا زیاد از حد وفادار هستم؟ حتی اگر این وفاداری غیر قابل توجیه باشد و برایم مضر باشد؟
19- آیا حتماً باید کسی به من احتیاج داشته باشد تا بتوانم با او رابطه برقرار کنم؟
20- آیا باید کسی مرا دوست داشته باشد یا تایید کند، تا درباره خود احساس خوبی داشته باشم؟
21- مشکلات و درگیری دیگران بر آرامش من اثر می گذارد و افکار من بر روی مشکلات و تسکین درد دیگران متمرکز می ‌شود؟
22- آیا افکار من بر روی دیگران تمرکز دارد؟
23- آیا افکار من بر روی حمایت از دیگران تمرکز دارد؟
24- آیا افکار من بر روی سوء استفاده از دیگران تمرکز دارد ؟
25- آیا من احساس احترام به خود می ‌کنم، وقتی که مشکلات دیگران را حل می کنم یا درد دیگران را تسکین می دهم ؟
26- آیا سرگرمی و علائق خود را کنار می گذارم، تا در سرگرمی و علائق دیگران شریک شوم؟
27- آیا نظرات خود را در مورد لباس پوشیدن و ظاهر نزدیکان به آنها دیکته می ‌کنم، چون فکر می ‌کنم آنها انعکاس دهنده من هستند؟
28- از احساس دیگران آگاهم ، ولی از احساسات خودم خبر ندارم ؟
29- آیا رویاهایتان برای آینده همیشه به کس دیگری وصل است ؟
30- آیا در روابطم با دیگران سعی نمی ‌کنم که همیشه دهنده باشم تا احساس امنیت کنم؟
31- آیا ارزشها خود را به خاطر برقراری رابطه با دیگران زیرپا می ‌گذارم ؟
32- کیفیت زندگی من به کیفیت زندگی دیگران بستگی دارد؟

در واقع بسیاری از ما ممکن است چند تا یا تعداد کمی از ویژگی های افراد هم وابسته را داشته باشیم. تعداد پاسخ های شما به سوالات بالا نشان دهنده مقدار این بیماری در شماست. از یک پاسخ تا سی و دو پاسخ مثبت! همه پاسخ هایی که شما به سوالات بالا دادید نشان دهنده تربیت ناکارآمدی است که از آن برخوردارید. یادتان باشد ما در سیر زندگی بطور همزمان از چهار الگو پیروی می کنیم؛ 1- وراثت 2- رفتارهای والدین و آموزه های آنها 3- محیط (مدرسه،جامعه، گروه همسالان و دوستان و …)، 4- خود یا خویشتن مان

کارآمدی یا ناکارآمدی ما محصول تعامل این چهار الگو در درون ماست که نحوه عکس العمل های ما به زندگی و شیوه زندگی کردن ما را تعیین می کنند. حتی می توان تعارضات، تناقض ها و تضادهای درونی را به تعامل نادرست و اشتباه این چهار الگو نسبت داد. به همین خاطر است که بسیاری از افراد در بسیاری از لحظه های مهم زندگی دقیقا نمی دانند باید چکار کنند. به همین دلیل مدت طولانی را در سردرگمی سپری می کنند و بالطبع دچار هیجانات شدیدی مثل افسردگی، اضطراب، نا امیدی، خشم، خود انتقادی، نارضایتی، بی حوصلگی، احساس پوچی، خودزنی و خودکشی و غیره می شوند.

خانمی که به عنوان مثال مورد بررسی قرار گرفت، تحت تاثیر عوامل مختلف (همان چهار الگو) و عوامل دیگر نتوانست تصمیم مناسبی بگیرد و به جهنم زندگی خود بازگشت. شما تا بحال چند بار توانسته اید روش های خود را در مواجهه با مسائل مربوط به زندگی شخصی، شغلی، زناشویی، خانوادگی و اجتماعی تان تغییر دهید؟ شاید خیلی کم پیش آمده باشد. دلیلش هم این است که شما به خیلی از روش هایی که تا بحال از آنها استفاده کرده اید عادت کرده اید و حالا دست برداشتن از آن روش ها کاری بسیار دشوار است.

کنار گذاشتن روش های قبلی برای حل مسائل به معنی خلع سلاح شدن در این دنیای بی رحم است و این همان حماقت محض است! نه! اشتباه نکنید. علت اینکه اغلب افراد مشکلاتشان حل نمی شود این است که فرصت یادگیری و امتحان کردن روش های جدید برای حل مسائل را به خودشان نمی دهند. تغییر کردن امری دردناک است


unnamed-2.jpg
01/اردیبهشت/1403

 بحران هویت یا از خودبیگانگى

واژه «alienation» که در زبان فارسى غالبا به «بحران هویت یا از خودبیگانگى» ترجمه شده است، در فلسفه غرب سابقه

طولانى دارد. ریشه  این اصطلاح کلمه لاتینى «alius» به معناى «دیگر» است. پسوندen در زبان لاتینى صفت ساز است.

بنابراین، «alien» به معناى منسوب به دیگرى است. از صفت alienفعل alienate ساخته شده است، به معناى «از آنِ شخص

دیگر کردن» یا به عبارت واضحتر، «انتقال به غیر». سپس از این کلمه، اسم فعل alienationبه معناى «انتقال به غیر»

(الیناسیون) ساخته شده است.

مورد استعمال اصلى آن مناسبات حقوقى است به معناى سلب حقى از یک شخص و انتقال آن به شخصى دیگر. اما با گذشت

زمان، این مفهوم آن قدر توسعه پیدا کرده، که در جامعه شناسى، روان شناسى، فلسفه و حتى روان پزشکى کاربرد دارد. در

روان شناسى و روان پزشکى، الیناسیون عبارت است از حالت ناشى از اختلال روانى یا به اصطلاح، «روانى» بودن. البته این

معنا نیز با مفهوم حقوقى کلمه ارتباط دارد؛ زیرا از یک سو بیمار روانى، شخصى است که سلامت عقل خود را از دست داده

است (عقل از او سلب شده است)، و از سوى دیگر، قانون پاره اى از حقوق چنین شخصى را سلب مى کند و به ولىّ یا وارث

او انتقال مى دهد. این همان مفهوم قضایى «حجر» است. بنابراین، «فرد الینه» از جهت قضایى معادل «محجور» خواهد بود.به

گفته مولوی:

ای که در پیکار «خود» را باخته
دیگران را تو ز «خود» نشناخته

تشبیه و تفسیر مولوی در ابیات زیر با کلام وی مطابقت دارد:

در زمین دیگران خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه، تن خاکی تو
کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین می دهی
گوهرجان را نیابی فربهی
گرمیان مشک، تن را جا شود
وقت مردن گند آن پیدا شود
مشک را بر جان بزن بر تن ممال
مشک چه بود نام پاک ذوالجلال

آیا تا به حال به این کلمه فکر کردید؟ اگر هم نکرده باشید حتما تا به حال اسم آن را شنیده اید اگر میخواهید با این مو ضوع

بیشتر آشنا بشید شما رو به خوندن این مطلب دعوت میکنم.

کسانی که ایمانی به خود ندارند، خود را باور نکرده‌ و ارزش‌های‌شان را نشناخته‌اند و نمی‌دانند کیستند، کجایند و چه می‌کنند،

به «بحران هویت یا از خودبیگانگی» مبتلا می‌شوند. می‌خواهند تصمیمی بگیرند اما چون معیارهای مورد قبولِ خود را روشن نکرده‌اند، برای اتخاذ

کوچک‌ترین تصمیمی، ‌ناتوان‌اند و اضطراب، سراپای وجودشان را فرا‌‌می‌گیرد. آنان در وادی تردید زندگی می‌کنند و به ناامیدی و

افسردگی دچار می‌شوند.

آدمی هنگامی‌که خود را پوچ و درون‌تهی ببیند و باور کند که دیروزش تباه شده‌ و دروازه‌ی فرداها نیز به رویش بسته‌است و نتواند

پاسخ شایسته‌ای برای این سؤال که «من کیستم؟» بیابد، به «بحران هویت یا از خودبیگانگی» دچار می‌شود و یأس و افسردگی، سراپای

وجودش را فراخواهد گرفت و به سستی و رکود روی‌می‌آورد یا برعکس به خودآزاری، خودکشی و دیگرآزاری می‌پردازد. بسیارند

انسان‌هایی که در اوج ثروت و مکنت، خودکشی کرده‌اند یا همه‌چیز را رها کرده، به سوی کشوری دوردست راه افتاده‌اند. اینان

همان کسانی هستند که همه‌چیز داشتند اما خود را نداشتند، خود را نشناختند و به ارزش‌های خود پی‌نبردند، ندانستند به چه

ایمان بیاورند و نفهمیدند از آن‌چه دارند، چگونه استفاده کنند و لذت ببرند.

باور کنیم که خوشبختی و بدبختی، رنج و لذت، فقر و غنا، خوبی و بدی و… همه و همه ساخته و پرداخته‌ی ذهن خود ماست.

خودباختگی، بحران هویت یا از خودبیگانگی، خودفراموشی، خودکشی و… ناشی از بحرانی‌ست که انسان‌ها به دام آن می‌افتند. بی‌هویتی،

روان را می‌فرساید و دیواره‌های روح را از درون می‌خراشد.

انسان بی‌هویت، روحیه‌اش ضعیف و متزلزل است،‌ اعتمادبه‌نفس ندارد و قدرت تشخیص را از دست داده است، بنابراین

به‌سادگی تحت تأثیر القائات شیطانی و تبلیغات منفی قرارمی‌گیرد و به هرچه او را به سوی خود بخواند، گرایش می‌یابد و

این‌چنین است که شیاطین، او را به‌راحتی به بند می‌کشند و در راستای اهداف خود، از او یک عنصر بازنده می‌سازند.

در زندگیِ همه‌ی ما، گاه لحظاتی پیش‌می‌آید که احساس ناامنی، خشم و افسردگی، حسادت و ناباوری می‌کنیم. گاه مورد

سرزنش و توهین قرارمی‌گیریم،‌ اطمینان به خود را از دست می‌دهیم،‌ تحت سلطه‌ی دیگران واقع می‌شویم و در وادی زندگی،

مبهوت می‌مانیم. در این میان، هر کسی بر مبنای نظام باورها و ارزش‌هایی که پذیرفته و هویتی که کسب کرده، عکس‌العمل

نشان‌می‌دهد.

گروهی، شخصیتی منفعل و تأثیرپذیر داشته و خیلی سریع رنگ می‌بازند. بنابراین همواره خود را در دریایی گرفتار می‌بینند که

ساحل امن سلامت، از هیچ سویی، در آن پیدا نیست.

گروهی دیگر، از شخصیتی محکم و قاطع، عزمی‌ جزم و اراده‌ای استوار برخوردارند. نه خود را به کسی یا چیزی تحمیل می‌کنند

و نه اجازه می‌دهند کسی، چیزی را بر آن‌ها و زندگی‌شان تحمیل کند چراکه خود، شرایط را می‌آفرینند و هرچه را که بخواهند،

به نفع خود،‌ تغییر می‌دهند. انسانی که دارای هویتی زیبا و مستحکم است، هیچ‌گاه اسیر جوی که بر او تحمیل شده،

نمی‌شود.

پس آن‌چه به انسان بودن تو، ارزش و به فلسفه‌ی زندگی‌ات، معنا و مفهوم می‌بخشد، هویت توست؛ این‌که تو خود را چگونه

بشناسی، چگونه ببینی و برای هر سؤالی که در عرصه‌ی حیات از خود می‌پرسی، چه پاسخی داشته باشی، این‌که در درونت،

تلاطمی‌ست و دائم با خود در جنگ و ستیزی یا همه‌ی تضادها و تعارضات، در تو به تفاهم رسیده‌اند، سوء‌تفاهمات برطرف

شده‌اند و همه‌ی ترس‌ها و شکست‌ها، جای خود را به آرامش و پیروزی داده‌اند، همه و همه به هویت تو بستگی دارد.


Body-deformity-disorder-large-banooyeshahr-1-1200x646.jpg
01/اردیبهشت/1403

وسواس بدشکلی

دانشمندان آمریکایی دریافتند عملکرد نادرست برخی از فرایندهای مغزی در دیدن چهره موجب وسواس زشت

بودن در افرادی می‌شود که از بیماری “بد ریخت هراسی” یا وسواس بدشکلی رنج می‌برند.

حدود دو درصد از مردم دنیا از بیماری “اختلال بد ریختی بدنی” و یا “بد ریخت هراسی” رنج می‌برند. این افراد

زمانی که در مقابل آینه می‌ایستند خود را بسیار زشت و بد ریخت می‌بینند و به تدریج نسبت به اینکه در آینه نگاه

کنند دچار وسواس و ترس می‌شوند. حدود یک چهارم از افراد مبتلا به این بیماری در اثر رنجی که از دیدن چهره

خود در آینه می‌برند اقدام به خودکشی می‌کنند. بسیاری دیگر از آنها نیز تصور می‌کنند که واقعا در چهره و بدن

دچار نقص هستند و بنابراین بارها تحت عمل جراحی زیبایی قرار می‌گیرند اما هرگز احساس خوبی از چهره خود

ندارند. migna.ir

اکنون گروهی از محققان مدرسه پزشکی دانشگاه لس آنجلس کشف کردند که مغز این بیماران تصور چهره آنها را

به روشی غیرواقعی پردازش می‌کند. فعالیت مغز این افراد هم در مراکز بصری و هم در سیستم جسم مخطط در

لب پیشانی تغییر کرده است. این محققان کشف کردند که مورد اشتباهی در مغز این افراد وجود دارد که می‌تواند

دلیل این باشد که این افراد خود را زشت ببینند.

مغز

17 فرد “بد ریخت هراس” و 17 فرد سالم برای درک بهتر این موضوع با کمک رزونانس مغناطیسی مورد بررسی

قرار گرفتند درحالی که تمام این افراد به عکسی از چهره خود و یا عکس یک هنرپیشه معروف نگاه می‌کردند. به

این ترتیب این دانشمندان مشاهده کردند که در مغز “بدریخت هراس ها” فضاهای مختلف نورونی لب پیشانی به

روشی ناهنجار و غیرعادی روشن می‌شوند. نتایج این تحقیقات می‌تواند به درک بهتر اینکه آیا این اختلال ذاتی و یا

اکتسابی است کمک کند.

اینکه یک فرد تصورخوبی از ظاهر خود نداشته باشد، گاهی به حدی شدید می‌شود که روان‌پزشکان به آن «اختلال

بدشکلی بدنی» می‌گویند. تعجب نکنید این عنوان موضوعی حیرت‌آور و تازه نیست بلکه یک جور بیماری است که

بسیاری را درگیر کرده که حتی خودشان هم از ابتلا به آن بی‌خبرند.


pexels-photo-1510149.jpeg
01/اردیبهشت/1403

اختلال تیک حرکتی یا آوایی مزمن

اختلال تیک حرکتی یا آوایی مزمن همچون دیگر اختلال های تیک به وسیله دوره های افزایش

و کاهش و میزان زیاد شدت آن،مشخص می شود.تیک های حرکتی مرکب و ساده مزمن

شایعتر و متداول ترین نمونه های این اختلال به شمار می رود و در این نوع،بخش بزرگی از

تیک ها به ناحیه سر،گردن و اندام های فوقانی مربوط می شود.

خصوصیت اصلی این اختلال وجود تیک های حرکتی و آوایی – البته نه همراه با هم-است که

هر روز در طول دورهای بیش از یک سال روی می دهد و باعث تخریب قابل ملاحظه ای در

عملکرد اجتماعی،شغلی یا سایر زمینه های مهم می گردد.کودکانی که تیک های آنها در تنه

اندام ها ، پیش آگاهی بدتری در مقایسه با کودکانی که تیک های صوتی دارند ،

نشان می دهند.که در زیر ملاک های تشخیصی اختلال تیک مزمن حرکتی یا آوایی ارایه

شده است .  

ملاک های تشخیصی اختلال تیک حرکتی یا آوایی مزمن

الف:اختلال تیک حرکتی یا آوایی مزمن یعنی،حرکت ها یا آوا های ناگهانی سریع،عود

کننده،نا موزون و کلیشه ای )،اما نه هر دو با هم،زمانی در طول بیماری وجود داشته باشد.

ب:تیک ها بار ها در ضمن روز یا متناوباً در طول دوره ای بیش از یک سال روی می دهند و

ضمن این دوره فاصله های بدون تیک بیش از سه ماه  متوالی وجود نداشته باشند.

پ:اختلال موجب نارحتی بارز یا تخریب قابل ملاحظه ای در عملکرد اجتماعی،شغلی یا سایر

زمینه های مهم می گردد.

ت:شروع قبل از 18 سالگی.

ث:اختلال ناشی از تأثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده( مثل محرک ها ) یا یک اختلال طبی

 ( همانند بیماری هانتینگون یا التهاب مغز پس از عفونت ویروسی ) نباشد.

ح:هرگز ملاک های اختلال توره مجدود نداشته باشد.

همه گیر شناسی از میزان تیک حرکتی و آوایی مزمن اطلاع چندانی در دست نیست. با این

حال شیوع آن 1تا2 درصد آن را در کودکان تخمین می زنند . در این نوع از تیک نیز پسرهای

سنین مدرسه در معرض خطر بیشتری قرار دارند. در بسیاری از موارد نشانه ها 4تا6 سال

ادامه یافته و در اوایل نوجوانی بر طرف می شوند.

سبب شناسی جای پای عوامل زیستی و ژنتیک ، در این اختلال قویتر از تیک گذرا است . پل و

کلمن ( 1988) نشان داده اند که حدود 50 درصد بستگان مذکر مبتلایان به این اختلال ، به

نوعی تیک مبتلا هستند . درمان خود به خودی  تعداد  زیادی از مبتلایان به این ا اختلال بعد

از4تا6 سالگی به تدریج با از بین رفتن آن در دوره نوجوانی رخ می دهد. عیار بالای شیوع این

اختلال در خانواده های مبتلایان ، باعث شده است سبب شناسی این اختلال نیز علل روانی ،

علل عضوی یا ترکیبی از این دو را مطرح سازد.

درمان

درمان تیک مزمن به شدت ، دامنه ، ناراحتی ذهنی مبتلا ، اثرات تیک در عملکرد تحصیلی و

شغلی ، جامعه پذیری فرد، و احتمال و جود اختلالات توأم بستگی دارد . فنون رفتارهای

بخصوص تمرین انبوه و وارونه سازی در این اختلال نتایج مناسبی فراهم ساخته است . در

وهله اول مشاهده فردی و خانوادگی برای بررسی موارد گفته شده و تقلید مشکلات هیجانی

ثانویه ضروری است .

دارو درمانی

در اختلال تیک حرکتی یا آوایی مزمن نیز به دلیل عوارض جانبی و خطر پیدایش اختلال  حرکتی دیررس توصیه نمیشود. داروهای ضد اضطراب نیز در درمان این اختلال نیز بی تأثیرند .


پیاده سازی و سئو توسط: 'GoGseo