ادراک از بیماری
ادراک از بیماری
مفهوم ادراک دارای ابعاد و معانی وسیعی است. به همین دلیل ارایه تعریفی جامع و کامل از آن، کار چندان آسانی نیست و تعریفی که به دست میآید چندان بیاشکال نیست. ادراک در روانشناسی امروز به معنای فرایند ذهنی یا روانی است که گزینش و سازماندهی اطلاعات حسی و نهایتا معنیبخشی به آنها را به گونهای فعال به عهده دارد.
به عبارت دیگر، پدیده ادراک فرایندی ذهنی است که در طی آن تجارب حسی، معنیدار میشود و از این طریق انسان روابط امور و معانی اشیا را درمییابد. این عمل به اندازهای سریع در ذهن آدمی صورت میگیرد که همزمان با احساس به نظر میرسد. در این عمل، تجارب حسی، مفاهیم و تصورات ناشی از آن، انگیزه فرد و موقعیتی که در آن ادراک صورت میگیرد دخالت میکنند ( ایروانی و همکاران،1381 به نقل از منصوری) .
از زاویه زیستشناختی، ادراک را میتوان به عنوان آن دسته از تجارب ذهنی از اشیا یا حوادثی در نظر گرفت که معمولا ناشی از تحریک گیرندههای حسی بدن است. این تحریکها(به وسیله یکسری مکانیزمهای خاص گیرندهها) به صورت فعالیت نورونی تبدیل شده یا رمزگذاری میشوند و سپس به نواحی مرکزیتر از نظام عصبی فرستاده میشوند تا در آنجا پردازشهای نورونی بیشتری روی آنها انجام گیرد. این مرحله آخرین مرحله از پردازش نورونی در مغز است که پایهگذار یا باعث تجارب ادراکی ماست.
به دلیل ارتباط تنگاتنگ ادراک با نظام عصبی، گاهی اوقات ممکن است یکسری تجارب ادراکی مانند، بدون وجود تحریک خارجی رخ دهند، همانند چیزی که در خواب دیدن اتفاق میافتد . برخلاف احساس، که کاملا تابعی از یک محرک است، ادراک به عوامل بسیار زیادی وابسته است. عوامل زیادی همچون سن، جنسیت، هیجانها، یادگیریهای قبلی، انتظارات، حالات انگیزشی، حالات مختلف عاطفی، اتخاذ تصمیم و اراده فرد و غیره بر ادراک تاثیر میگذارند.
بنابراین ادراک را نمیتوان فقط به عنوان پاسخی کاملا مشخص، منتج از محرکی خاص در نظر گرفت، زیرا فرد ادراککننده، تنها استنتاج ذهنی نمیکند و با توجهی خاص و فعالیتی کلی تصمیم میگیرد. در این تصمیمگیری، فرایندهای شناختی از قبیل حافظه و تفکر نیز نقش تعیین کنندهای دارند.
از میان عواملی که بر ادراک اثر دارند برای نمونه به اثر سائقهای فیزیولوژیک و اثر زبان و ترکیبات لفظی اشاره میکنیم. هنگامی که فردی گرسنه از جلوی یک کتابفروشی عبور میکند و تابلو آن را به اشتباه “کبابفروشی” میخواند، اثر نیازهای او بر چگونگی ادراک کاملا پدیدار است. به عبارت دیگر، سائق گرسنگی بر تفسیر یک محرک ثابت اثر گذاشته و باعث شده است اشتباه ادراک شود، در حالی که همان محرک اگر در شرایطی غیر از گرسنگی به آن فرد ارایه میشد این اشتباه رخ نمیداد.
درباره اثر زبان بر ادراک، غالبا مشاهدات مارگارت مید را در میان سرخپوستان امریکایی نقل میکنند. برای این سرخپوستان، رنگهایی مانند زرد، سبز زیتونی، آبی نفتی، خاکستری روشن و … که برای ما کاملا متمایز از یکدیگرند و برای هر یک نام مخصوصی داریم، تقریبا در یک زمینه رنگی قرار میگیرند.
به طور کلی در اجتماعاتی که در زبان گفتاری خود برای نامیدن انواع رنگها کلام خاصی ندارند، تقریبا رنگها به دو دسته بزرگ تیره و روشن تقسیم میشوند و در نتیجه، ادراک کلامی آنها متفاوت میشود ( اتکینسون و همکاران، به نقل از براهنی و همکاران، 1381). تعریفی که ویکیپدیا از ادراک کرده است به این صورت است: بطور خلاصه، فرایند پیچیده آگاهی یافتن از اطلاعات حسی و فهم آنها را ادراک می نامند. همچنین، ادراک، فرآیندی است که افراد، به وسیله آن، پنداشتها و برداشتهایی را که از محیط خود دارند، تنظیم و تفسیر می کنند و بدین وسیله، به آنها، معنی می دهند. ولی، ادراک می تواند که با واقعیت عینی، بسیار متفاوت باشد. غالباً، افراد از امری واحد، برداشتهای متفاوتی دارند. می توان گفت که رفتار مردم، به نوع ادراک، پنداشت یا برداشت آنها (و نه واقعیت) بستگی دارد.
مرلوپونتی از روان شناسی «ساختار کلی» بهره می جوید مطابق با این دیدگاه روان شناختی، احساس درونی، بنیان ادراک حسی تلقی نمی شود بلکه بنیان در خود شیء خارجی، از آن حیث که خارجی است،استوار است، و به جهت ساختار کلی آن به عنوان مثال، وقتی کبوتری را مشاهده می کنیم، مجموعه ای از احساس ها از طریق خود حواس به ما عرضه می شوند و به تعبیر ارسطو در حس مشترک به شکل یک هیات وحدانی در می آیند چنان که اگر یکی از اجزا این مجموعه تغییر کند یا جابه جا شود دیگر ادراک حسی، از کبوتر همان نخواهد بود. پس کبوتر یک هیات است یا کلی است که حاصل جمع اجزای آن نیست و نمی توان آن را به مجموعه اجزا فروکاست بلکه این مجموعه در هیات سازمان یافته خود ناظر به ماهیتی است که هرچند متکی بر اجزا است لکن برابر با آنها نیست (مرلوپونتی و ادراک حسی در پدیدارشناسی به نقل از مریم پیردهقان،1390).