تحمّل استرس- الگوهای وراثتی
تحمّل استرس- الگوهای وراثتی
اغلب مردم با استرسهای زندگی امروز کنار میآیند. در واقع استرس در جوامع امروزی ما «عادی» تلقی میشود و مشکل خاصی به بار نمیآورد. اما ده درصد مردم نمیتوانند خود را با آنها تطبیق دهند. دلیل این امر آن است که آنها سطح پائینی از تحمل استرس را به ارث بردهاند. این افراد معمولاً نشانههای استرس بیش از حد را هنگامی که به نوجوانی و بلوغ میرسند نشان میدهند. همه میدانیم که این دوران، یکی از پراسترسترین دوران زندگی هر کس است. بچهای که سطح پائینی از تحمل استرس را به ارث برده باشد، هنگامی که به دوران بلوغ میرسد با خستگی، مشکلات خواب، افسردگی و اضطراب روبرو میشود.
در این هنگام نوجوان به نیروبخشها به عنوان «دارو» روی میآورد تا حال خود را بهتر کند. از همین موقع، الگوی استفاده از نیروبخشها(به طور مداوم یا یکباره و افراطی) شکل میگیرد و شخص تا پایان عمر گرفتار آن خواهد بود.
ممکن است بپرسید از کجا معلوم شده است که این یک مشکل ارثی است؟ آیا نمیتوان این گونه استدلال کرد که اگر پدری الکلی دارای فرزندی الکلی است این بدان علت است که پسر، مصرف الکل را از پدر «یادگرفته» نه این که به ارث برده است؟
برای پاسخ به این سوالات، توجه شما را به نتایج مطالعهای که در سال 1980 برروی هزاران نوزاد که به فرزندخواندگی پذیرفته شده بودند به عمل آمد، جلب میکنم. این نوزادان بلافاصله پس از تولد به منزلهای جدید برده شده بودند و هیچ اطلاعی از والدین واقعی خود نداشتند. موضوع این مطالعه، بررسی الگوی مصرف یکی از نیروبخشها، یعنی الکل بود.
این مطالعه، یافتههای بسیار تعجبآوری داشت. نخست این که درصد بسیار بالایی از فرزندانی که والدین واقعیشان الکلی نبودند، الکلی نشده بودند. حتی اگر پدرخوانده و مادرخواندهشان الکلی بودند. در نتیجه، مشخص شد که بزرگ شدن در کنار افراد الکلی، دلیلی برای الکلی شدن فرزندان نیست.
از سوی دیگر، نشان داده شد که پسرانی که پدر واقعیشان الکلی بوده، 9 برابر بیشتر از دیگران احتمال الکلی شدن دارند. این نسبت برای دخترانی که مادر واقعیشان الکلی بوده، سه برابر است. توجه کنید که این در شرایطی است که بچهها هیچ چیز از والدین واقعیشان نمیدانستند!
این مطالعه بدین گونه تفسیر شد که «الکلیسم» یک بیماری ارثی است. ولی آنچه که در واقع نشان داده شده این بود که «سطح پائین تحمل استرس» ارثی است. الکلیسم یک بیماری نیست، بلکه استفاده افراطی از یک نیروبخش توسط کسی است که سعی دارد خود را «درمان» کند.
در سالهای گذشته مشخص نشده بود که انواع مختلف نیروبخشها به گونه مشابهی عمل میکنند. در واقع، همه آنها به طور موقت عملکرد پیامآوران شادی در مغز را تقویت میکنند. چون این واقعیت هنوز هم برای همه روشن نشده است، از این روست که میشنویم مردم درباره استفاده از یک نیروبخش خاص به عنوان «بیماری» یاد میکنند. برای مثال، مردم درباره «الکلیسم»، «اعتیاد به کار»، «قمار بازی وسواسی»، «خوردن وسواسی» و «اعتیاد به کوکائین» به عنوان بیماریهای مختلف صحبت میکنند.در حالی که اغلب این افراد، مشکل مشابهی دارند: استرس بیش از حد که باعث میشود احساس ناراحتی کنند و به منظور درمان خود، به استفاده از انواع نیروبخشها روی آورند.
نیروبخشها کارساز نیستند
پیش از این گفتیم که هیچکس نمیتواند با استفاده از نیروبخشها، فعل و انفعالات شیمیایی مغز خود را دوباره به حالت تعادل برگرداند. اکنون میدانیم که حداقل ده درصد مردم، یعنی آنهایی که سطح پائین تحمل استرس را به ارث بردهاند بیشترعمر خود را صرف همین کار میکنند. سه دلیل وجود دارد که این کار بیثمر است:
عدم دقت
همانگونه که قبلاً گفتیم، تغییرات جزئی و ظریف در سطح فعل و انفعالات شیمیایی مغز، کاری نیست که بتوان به صورت «دستی» انجام داد. این درست مثل این است که بخواهید سطح خاک یک گلدان کوچک را به کمک یک بولدوزر صاف کنید. آنچه در انتها برایتان باقی میماند، یک گلدان شکسته است!
بازگشت به وضع اول
دومین واقعیت این است که تمام نیروبخشها دوره اثر موقتی دارند و وضع شما پس از خاتمه دوره اثر آنها دوباره به حالت اول برمیگردد. و معمولاً هر چه اثر بخشی آنها سریعتر باشد، بازگشت به وضعیت اولیه نیز به همان سرعت خواهد بود. بنابراین، کسانی که از نیروبخشها استفاده میکنند در یک حالت الاکلنگی بین خوب و بد بسر میبرند. یکروز شاد و سرحال و پرانرژی هستند و روز دیگر افسرده و مضطرب و خسته.
کاری که آنها باید بکنند این است که باید تلاش کنند سطح استرسشان را پائین بیاورند. اگر بتوانند با انجام این کار، استرس بیش از حد را از خود دور کنند، خود بدن تعادلش را برقرار خواهد ساخت.
اما اغلب کسانی که دچار استرس بیش از حد هستند هرگز به پائین آوردن سطح استرسشان فکر نمیکنند. اکثر آنها حتی باور ندارند که از استرس بیش از حد رنج میبرند و فکر میکنند که دیگران نیز احساسی مشابه آنها دارند. بنابراین به بهترین کاری که میتوانند برای خودشان بکنند روی میآورند و آن، چیزی نیست جز درمان خود به کمک نیروبخشها و به حرکت درآوردن دوباره الاکلنگ با سرعت بیشتر.
عادت کردن
سومین مشکل استفاده از نیروبخشها این است که بدن با سرعت به بسیاری از آنها عادت میکند. این بدان معنی است که فرد باید مقدار بیشتری از آنها را استفاده کند تا به تاثیر مورد نظرش برسد و در این حالت است که اثرات جانبی کافئین، الکل، تنباکو و مواد مخدّر بسیار جدّی و خطرناک میشود.
کسی که مقدار زیادی الکل مصرف میکند در معرض خطر مرگ در اثر تصادفات رانندگی، نارسایی کبد یا خونریزیهای داخلی قرار میگیرد و به دیگران نیز ممکن است آسیب برساند. مصرف زیاد تنباکو به ریهها و عروق بدن آسیب جدی میرساند و باعث سرطان میگردد. کافئین زیاد، ضربان قلب را نامنظم میکند و مصرف زیاد مواد مخدّر به سادگی به تشنج و مرگ میانجامد. تمام این اثرات جانبی، استرس بیشتری به بدن وارد میکنند که به نوبه خود، وضعیت را بدتر میکند.
آرامبخشها
همان گونه که پیش از این گفتیم، کسانی که دچار استرس بیش از حد هستند، با استفاده از نیروبخشها گاهی احساس راحتی و خوبی میکنند ولی بیشتر اوقات اعصابشان بهم ریخته و خراب است.
چنین افرادی معمولاً هنگامی که ناراحتیشان تشدید میشود به پزشک مراجعه میکنند و به او میگویند: «تحمل این وضع دیگر بسیار سخت است. لطفاً به من چیزی بدهید که اعصابم را آرام کند و بتوانم شبها خواب راحتی بکنم.» پزشک هم به احتمال زیاد در برابر این درخواست، قرصهای آرامبخش تجویز خواهد کرد. آرامبخشها داروهایی هستند که موقتاً بدن را به حالت خواب یا رخوت میبرند.
معروفترین این نوع داروها «والیوم» است. قرصهای مشابه دیگری نیز از خانواده والیوم ولی با نامهای مختلف وجود دارند که همگی دارای اثر مشابهی هستند. از آن جمله میتوان به ترانکسین، سراکس، زاناکس، اتیوان، سنتراکس، پاکزیپام و لیبریوم اشاره کرد. تمام داروهایی که در خانواده والیوم قرار دارند به نام «بنزودیازپین» شناخته میشوند. خانواده دیگری از آرامبخشها «باربیتوراتها» هستند. داروهایی مانند فنورباربیتال، بوتالبیتول و سکونال.
آرامبخشها کاری به پیامآوران شادی مغز ندارند و بر ناحیههای دیگری از مغز اثر میگذارند. متاسفانه آرامبخشها تنها برای یک تا سه ماه اثر بخش هستند و پس از آن، گیرندههای مغز به وجود آنها عادت میکنند. در این هنگام است که درد و خستگی دوباره به سراغ فرد میآید و متاسفانه برای بسیاری از مردم کنار گذاشتن آرامبخشها غیرممکن میشود.خصوصاً کنار گذاشتن داروهای خانواده والیوم دارای چنان عوارض جدی است که کسانی که برای یک دوره طولانی از آنها استفاده کنند به راحتی نمیتوانند آنها را ترک کنند، حتی اگر آن آرامبخش دیگر خاصیتی هم نداشته باشد!
ما میدانیم که هیچکس نمیتواند با استفاده از نیروبخشها فعل و انفعالات شیمیایی مغز خود را متعادل سازد. با افزودن آرامبخشها، آمیزهای به وجود میآید که وضع را به مراتب بدتر و نومید کنندهتر میسازد