وسواس فکری را کنار بگذارید
وسواس فکری را کنار بگذارید
بحران میانسالی از 2 سو میتواند برای ما مضر باشد؛ اگر خیلی زود درگیر کار و زندگی شده باشیم، پیامد آن ابتلا به بحران میانسالی زودرس است که بزرگترین پیامد شروع زودهنگام زندگی مدرن در دوران معاصر است.این بحران جدی گرفته میشود.
اگر هم خودمان را در مقایسه با دیگران، کمی عقب تر بدانیم، دلایل کافی برای افسردگی داریم.
به هر حال این بحران جدی گرفته میشود و ما هم نباید با آن خیلی ساده برخورد کنیم. در صورتی که مواجهه با این دوره انتقالی ساده انگاشته شود، میتواند به یک افسردگی عمیق در میانه زندگی تبدیل شود.
آلترناتیوها را به یاد بیاورد
شما هنوز زندهاید. میتوانید این را یک دستاورد به حساب بیاورید. به این فکر کنید اگر همین حالا در میانسالی فوت کنید، در مقایسه با افراد زیادی که میشناختید و جوانمرگ شدهاند، چیز بیشتری داشتهاید.
هر سرفهای سرطان پستان نیست
لازم نیست هر بار که یک نشانه بیماری برای بیشتر از 12 ساعت در خودتان دیدید شتابان سراغ پزشک بروید. با این کار فقط پزشکان را پرکارتر میکنید چون هر بار که به شما گفته میشود این چیزی که شما میگویید نشانه یک بیماری مرگبار نیست، دوباره در ویکیپدیا و اینترنت سعی میکنید نشانه دیگری را که در خودتان دیدهاید به یک بیماری مرگبار مرتبط کنید و بعد بیماری بسیار خطرناکی پیدا میکنید که هیچ پزشکی نمیتواند تشخیصش دهد.
به زندگی مشترک پایبند باشید
شاید همسر شما دیگر آن خانم یا آقای جوان جذاب و اشتیاق برانگیز سال های قبل نباشد، اما نگاهی هم به آینده بیندازید. این صورت حتی اگر با سیلی هم سرخ شود، صورت یک جوان وسوسهکننده و فریبا نیست بنابراین خودتان را با اختلاطهای خارج از عرف با افرادی که شاید 2 دهه از شما جوانتر هستند شرمزده نکنید.
اینقدر درباره کار وسواسی فکر نکنید
شاید رییسجمهور نباشید اما به این فکر کنید میان این همه افراد بیکار که خیلی هایشان جوان تر و پرانرژی تر از شما هستد، شما شانس داشتن یک شغل را دارید. حتی اگر کار ندارید، به این نکته مثبت فکر کنید که هر روز افراد خیلی زیادی بیکار میشوند و یکی مثل شما جانشین آنها خواهد شد.
خیلی به فکر درمان نباشید
شاید رواندرمانی را با یک جلسه در هفته شروع کنید. بعد از 6 ماه به این فکر میکنید که اتفاقی نیفتاده است. مشاور شاید به شما بگوید فلان مشکل خاص را دارید و باید به جای هفتهای یک جلسه، 2 جلسه مشاوره داشته باشید. در همان جلسه و جلسههای بعدی خیلی در اینباره صحبت میکنید که فکر میکنید به جلسه دوم نیاز داشته باشید اما در نهایت جلسه دوم هم برقرار میشود. بعد از 6 ماه دیگر، دوباره به این فکر میکنید چرا هیچ اتفاقی نمیافتد. بعد مشاور روی این نکته دست میگذارد که شما مشکلات حادی دارید و باید 3 جلسه در هفته مشاوره داشته باشید. به همان دلایلی که 2 جلسه در هفته را قبول کردید، دوباره این پیشنهاد را قبول میکنید. بعد از 6 ماه، پیشنهاد جدید 4 جلسه در هفته روی میز است. در این مرحله به یک فرد از نظر روانی و مالی ورشکسته تبدیل میشوید و باید به آسایشگاه روانی بروید. اینجا شما یکی از افرادی هستید که بحران میانسالیشان را در آسایشگاه پشتسر میگذارند.
افسوس هایتان را به بچه ها منتقل نکنید
اینقدر بچهها را اذیت نکنید که ریاضی بخوانند، در تمرینهای فوتبالشان سختتر کار کنند یا کلاس موسیقی را جدیتر بگیرند. قرار نیست همه بچهها استاد ریاضی دانشگاه شریف بشوند، مهاجم رئال مادرید باشند یا نوازنده سولوی ارکستر سمفونی ورشو بشوند. بچههای شما هم به احتمال خیلی زیاد، بچههایی معمولی هستند مثل بچههای دیگرانی که میشناسید. تنها کاری که باید بکنید این است که پشتیبانشان باشید و اجازه بدهید خودشان راهشان را براساس تواناییهایشان پیدا کنند. اینکه بچه شما استعدادهای محدودی دارد، یک دلیل قانعکننده دارد و آن این است که بچه شماست و هم اندازه خودتان باید از او انتظار داشته باشید. این موضوع را قبول کنید و همینطور بچههایتان را همانطور که هستند.
اسباب بازی های میانسالی را فراموش کنید
دیدن یک مرد میانسال که سوار یک ماشین اسپرت آلبالویی شده و از بدنش طلا و جواهر و ساعتهای گران جوانپسند آویزان است در هیچ کجای جهان بخشی طبیعی از جامعه نیست. قبلا خیلی راحت میشد این افراد را با ماشینهایی که سوار شدهاند تشخیص داد. حالا اما این ماشینها جای خود را به چیزهای دیگری مثلا دوچرخههای گرانقیمت دادهاند. واقعیت را قبول کنید. شما یک دوچرخهسوار حرفهای نیستید؛ فقط یک مرد با اضافه وزن کم یا زیاد هستید که واکنشهایتان دیگر آنطور که در جوانی بودند، نیستند. اگر فکر میکنید با این دوچرخه قرار است به جوانی برگردید سخت اشتباه میکنید. این دوچرخه شما را مستقیما به بیمارستان میبرد.
گوشی تلفن همراهتان را خاموش کنید
اگر نمیتوانید شبها که در خانه هستید تلفنهمراهتان را خاموش کنید، دستکم در تعطیلات آخر هفته این کار را بکنید. شاید باورش سخت باشد، اما خانواده شما ترجیح میدهند به جای اینکه شما آنها را با تماسهایتان نادیده بگیرید، خودشان شما را نادیده بگیرند. اگر قرار باشد اخراج شوید، میتوانید شنبه صبح هم وقتی که تلفنهمراهتان را روشن کردید این خبر را بشنوید، اما دستکم یک آخر هفته خوب را با خانوادهتان گذراندهاید.
برای بیرون رفتن وقت بگذارید
خیلی از ما میخواهیم همین که بچهها به رختخواب رفتند، خیلی آرام بنشینیم، پاهایمان را روی میز بگذاریم و کمی در آرامش استراحت کنیم، اما به جای این کار سعی کنید با همسرتان یا دستکم با دوستانتان بیرون بروید.
در بهترین حالت، میتوانید درباره لحظات شیرینی که در گذشته داشتید صحبت کنید و در بدترین حالت، خوابتان میگیرد و زود به خانه برمیگردید.
اوضاع بهتر خواهد شد
شاید انتهای دنیا به نظر بیاید اما احساسات شما درباره بیهودگی اگزیستانسیالیستی زندگی در میانسالی بالاخره به پایان خواهد رسید. خبر بد این است که آنها جای خود را به احساس بیهودگی اگزیستانسیالیستی زندگی در دوره انتهای زندگی خواهند داد. به هر حال چیزی که آن موقع با آن روبرو هستید، دیگر بحران میانسالی نیست.