تاثیر مشکلات خانوادگی بر آینده فرزندان
تاثیر مشکلات خانوادگی بر آینده فرزندان
خانواده یکی از اساسیترین نهادهای اجتماعی است و در مراحل اولیه رشد کودک مهد پرورش وی به شمار میرود. به همین دلیل هرگونه اختلالی در خانواده، تأثیر مخربی در روحیه کودک میگذارد.
رشد عاطفی و سلامت روانی کودک به خانواده و محیط خانوادگی بستگی دارد.
خانواده پایهگذار بخش مهمی از سرنوشت ما است و در تعیین سبک و خطمشی زندگی و آینده، اخلاق، صحت و سلامتروانیمان نقش بزرگی برعهده دارد.
وضعیت مغشوش خانواده، ستیز و… اختلاف بین پدرومادر و رفتار خشونتآمیز والدین، از علل مهمی است که جوانان را دچار نگرانی و ناامنی کرده، در خود فرو میبرد و به کنارهگیری دیگران بهویژه پدرومادر میکشاند. جوان در چنین شرایطی روابط خود را با والدین گسسته، گاه در نتیجه فشار یا خواست درونی ناچار میشود برای ارضای نیازهای مادی و معنوی خود یا انتقام گرفتن از والدین بهخاطر محرومیتها و سختگیریهای نابجای آنها دست به کارهای خلاف بزند.
گاهیاوقات خانوادههایی که در آن پدر و مادر از هم جدا نشدهاند، نسبت به خانوادههای گسسته اثر مخربتری روی فرزندان دارند، بدینمعنی که اگر اولیا با هم تجانس و توافق نداشته و همیشه درحال نزاع و مشاجره باشند، کودک احساس حقارت و ناامنی شدیدی خواهد کرد. اغلب اوقات منشأ اضطراب بزرگسالان را میتوان در اختلاف پدر و مادر آنها در زمان کودکی یافت.
البته باید متذکر شد که اختلاف والدین لزوما باعث ایجاد اختلالات روانی کودکان نمیشود، زیرا گاهی کودکانی بودهاند که با وجود خانواده ناآرام توانستهاند به خوبی با محیط خود سازش یابند و زندگی سالمی داشته باشند. ولی به طورکلی اغلب کودکانی که در خانوادههای غیرعادی پرورش پیدا میکنند، تحتتأثیر سوء آن قرار خواهند گرفت.
تعارض ازدواجی برای کودکان، پیامدهای بدی دارد. کودکان و نوجوانان والدینی که تعارض مکرر شدید دارند و آنها که مشکلات را به روش خصمانهای حل میکنند، مشکلات عاطفی و رفتاری بیشتری داشته و نسبت به کودکان خانوادههای متعادل، عزتنفس پایینتری دارند.
محققان پی بردهاند که ناسازگاری ازدواجی والدین با ناسازگاری ازدواجی فرزندانشان در سالهای بعدی رابطه دارد. وقتی والدین حسود، کجخلق، منتقد، سلطهگر و زود خشم هستند، بچههای آنها این روند را در روابط ازدواجی خودشان ادامه میدادند.
قبل از بچهدار شدن به نوع رابطه و چگونگی رفتار با فرزندانتان فکر کنید
شاید بتوان گفت که آمادهسازی برای پدر یا مادر شدن و ایفای چنین نقشی در طول زمان کودکی به وجود میآید، مراقبتی که از کودک صورت میگیرد، برای آمادهسازی عاطفی و دادن الگوی عینی جهت ایفای نقش والدینی کودک در آینده سودمند است.
از نظر پارسونز، احساس ایمنی به دوران کودکی محدود میشود، در این دوران کودک، محبت بیقیدوشرط والدین را دریافت میکند. خانواده، اساسیترین نهاد «جامعهپذیرکردن» کودکان، بهویژه در سالهای حساس اولیه زندگی است. خانواده، تحتشرایط صحیح، کودکان را آماده میسازد تا تواناییهای بالقوه خود را شناسایی کنند و بهعنوان افراد بالغ نقشهای سودمندی را درجامعه برعهدهگیرند.
کودکان در فرآیند جامعهپذیری در خانواده، امر و نهی والدین، تقلید و همانندسازی را که از مهمترین شیوههای انتقال ارزشها، هنجارها و سنتهای اجتماعی است، یاد میگیرند. درحقیقت در خانواده است که کودکان میآموزند چهچیزی درست یا چهچیزی غلط است و چهچیزی خوب یا چهچیزی بد است.
طبیعی است که خانواده نقش قابلملاحظهای در شکلگیری شخصیت و رفتار کودک دارد. در محیط گرم و دوستانه خانواده که در آن پدر و مادر و اعضای دیگر خانواده، دارای روابط خوب و صمیمانهای هستند، معمولا کودکان سالم، با شخصیتی مثبت و فعال بار میآیند که بازتاب عشق و علاقه خانوادگی را به صورت کار و کمک به دیگران نشان میدهند.
عدممراقبت دقیق والدین و بیتوجهی آنان به امر تعلیموتربیت فرزندانشان، اساس کجرویها را در کودکی پایهگذاری میکند که این امر در نوجوانی با شدت و حدت ظاهر میشود.
مهمترین عوامل موثر در بزهکاری فرزندان، روش تربیتی نارس یا اختلال در شبکه ارتباطی خانواده است، والدینی که با کودکان خود مهربان نیستند بیشتر احتمال دارد که فرزندانی بزهکار داشته باشند.
افزایش احتمال بزهکاری در خانوادههایی وجود دارد که والدین از روشهای انضباطی بسیار سختگیرانه یا بسیار بیبندوبار و فریبنده استفاده میکنند یا شیوه انضباطی به جای آنکه مبتنیبر استدلال باشد مبتنیبر تنبیه بدنی است یا والدین نسبت به فرزندان خود بهجای آنکه گرم و صمیمی و عاطفی باشند، بیتوجه، غافل و تمسخرکننده هستند.
بچه انسانی است که اعمالی از او سر میزند، برای آنکه حس عزتنفس را در کودک تقویت کنید، باید بین بچه و اعمال او تفاوت گذاشت، بچهای شکست میخورد، شکست خورده نیست، بلکه انسانی است با امکان و فرصت تازه برای رشد و شکوفایی بهتر.
فرزندان نیاز دارند تا والدینشان با آنها بنشینند و صحبت کنند و بهبازی و شوخی بپردازند.
بعضی از والدین به این مسائل توجه نمیکنند آنها با این کار، نسبت به فرزندانشان غفلت میورزند. باید حد و حدودی برای خواسته فرزندان تعریف کرد. تفاوت بین رفتار درست و نادرست به آنها آموخته شود.