لطفا صبر کنید ...

istockphoto-1256802615-170667a.jpg
29/شهریور/1403

ابزارهای احساسی مورد علاقه شما چیست؟

تحقیقات جدید نشان می دهد که برخی از احساسات بهتر ، به عنوان ابزار استفاده می شوند

  • احساسات می توانند هم به عنوان واکنش به رویدادها و هم به عنوان ابزاری عمل کنند که می توانند برای حل یک مشکل یا تغییر یک موقعیت دستکاری شوند.
  • افراد تمایل دارند از احساسات مثبت به عنوان “ابزار” بیشتر از احساسات منفی استفاده کنند.
  • جعل کردن احساسات مثبت می‌تواند بر مردم تأثیر بگذارد، بنابراین استفاده از آن تاکتیک همیشه مفید نیست.

آیا تا به حال مجبور شده اید برای پوشاندن احساسات واقعی خود در مقابل دیگران جبهه دروغین بگیرید؟ شاید روز بدی را سپری کرده‌اید، اما کارتان مستلزم آن است که آنچه را که «کار عاطفی» نامیده می‌شود، اجرا کنید که در آن به همکاران، دوستان یا مشتریان خود وانمود کنید که همه چیز خوب است. برعکس، ممکن است تصمیم بگیرید که یک موقعیت مستلزم نشان دادن احساسات مثبت نیست، بلکه احساسات منفی است. شما ممکن است بخواهید به یک فروشنده اجازه دهید بداند که شما یک فرد پیشرو نیستید، بنابراین بدخلق تر از آنچه در غیر این صورت انجام می دادید رفتار می کنید.


pexels-photo-4769486.jpeg
29/شهریور/1403

روشی جدید برای درمان اضطراب، افسردگی و تروما

مدل عملکردی جدید اختلالات هیجانی.

روان رنجورخویی یک ویژگی است که با تمایل به تجربه عاطفه منفی مکرر و شدید، مانند اضطراب، غم، یا خشم مشخص می شود.

روان رنجوری ممکن است منعکس کننده یک آسیب پذیری مشترک برای اختلالات عاطفی مختلف، مانند اضطراب، افسردگی، و اختلالات مربوط به تروما باشد.

یک درمان جدید برای اختلالات هیجانی “پروتکل یکپارچه برای درمان فرا تشخیصی اختلالات هیجانی” یا UP نامیده می شود.

آیا اختلالات روانی مانند اضطراب و افسردگی واقعاً با یکدیگر متفاوت هستند؟ یا ممکن است آنها بخشی از همان سندرم باشند؟

مقاله اخیر ، توسط دیوید بارلو و همکارانش از دانشگاه بوستون، که در شماره اکتبر 2021 نشریه Current Directions in Psychological Science منتشر شده است ، برخی از اختلالات روانی (یا به قول آنها “اختلالات عاطفی”) مانند اختلالات اضطرابی، اختلالات خلقی، اختلال استرس پس از سانحه ( PTSD )، اختلال وسواس فکری اجباری (OCD) و اختلالات تجزیه ای، انواعی از همان سندرم هستند. و مرکز این سندرم روان رنجوری است.

ویژگی شخصیتی روان رنجورخویی

سال‌ها پیش، روان‌شناس، هانس آیزنک پیشنهاد کرد که بیماری‌های روانی ناشی از تعامل بین رویدادهای استرس‌زا و روان رنجورخویی ، ویژگی شخصیتی است .

روان رنجوری چیست؟

دیوید بارلو در مصاحبه ای روان رنجورخویی را این گونه تعریف کرد: «تمایل به تجربه احساسات منفی مکرر و شدید در پاسخ به منابع مختلف استرس همراه با یک حس عمومی نارسایی و ادراک عدم کنترل بر احساسات شدید منفی و رویدادهای استرس زا».

به طور طبیعی، زمانی که شخصی معتقد است رویدادهای چالش برانگیز و بالقوه استرس زا غیرقابل پیش بینی و غیرقابل کنترل هستند، احتمال بیشتری دارد که از رویدادها اجتناب کند یا هم به رویدادها و هم به تجربیات عاطفی منفی پاسخ منفی دهد.

یکی از راه هایی که افراد روان رنجور سعی در کاهش یا جلوگیری از احساسات منفی دارند، مقابله اجتنابی است . برخی از نمونه‌های مقابله اجتنابی عبارتند از حواس پرتی، اجتناب از فعالیت‌ها یا موقعیت‌های برانگیزاننده اضطراب و درگیر شدن در رفتارهای ایمنی. حتی نگرانی ممکن است با مقابله اجتنابی همراه باشد، زیرا عملکرد نگرانی محافظت از فرد از تجربه مستقیم احساسات ناخوشایند است.

روان رنجوری

از آنجایی که مقابله اجتنابی به طور موقت ناراحتی را کاهش می دهد، ممکن است یک استراتژی بلند مدت خوب برای کاهش احساسات منفی به نظر برسد. اما اینطور نیست. در درازمدت، افرادی که از مقابله اجتنابی استفاده می‌کنند، اغلب عواطف تنفری مکرر یا شدیدتری را تجربه می‌کنند.

علاوه بر این، درگیر شدن در اجتناب رفتاری به این معنی است که فرصت های کمتری برای به چالش کشیدن باورهای اشتباه فرد وجود دارد. بنابراین، یادگیری اصلاحی هرگز اتفاق نمی افتد. به عنوان مثال، فردی که فوبیا از سگ دارد و همیشه از سگ ها دوری می کند، هرگز یاد نمی گیرد که بیشتر سگ ها بی ضرر هستند.

مدل جدیدی از اختلالات عاطفی

بنابراین، آنچه روان رنجورخویی و اختلالات عاطفی را حفظ می کند، «مقابله اجتنابی با انگیزه هیجانی» است. همانطور که نویسندگان خاطرنشان می کنند، “این واکنش انزجار آمیز به تجربیات عاطفی و مقابله اجتنابی ناشی از هیجان است که پل را از روان رنجوری به اختلالات عاطفی تشکیل می دهد و … مکانیسم عملکردی فرا تشخیصی اساسی برای همه اختلالات هیجانی است.”

اما ماهیت مقابله اجتنابی و احساسات خاصی که از آنها اجتناب می شود در افراد مختلف یکسان نیست. تجارب یادگیری منحصر به فرد یک شخص با محرک یا تمرکز تجارب عاطفی او در تعامل است، که باعث واکنش عاطفی منفی خاص می شود. این پاسخ، بسته به استعداد ژنتیکی فرد (یعنی سطح روان رنجوری آنها)، ممکن است منجر به اختلال عاطفی شود (یا اصلاً اختلال نداشته باشد).

فوبیا را در نظر بگیرید. تجارب یادگیری در ایجاد فوبیا مهم هستند. به عنوان مثال، یک کودک روان رنجور پس از گاز گرفتن توسط سگ دچار فوبیای سگ می شود، در حالی که کودک روان رنجور دیگر به جای مشاهده رفتارهای مضطرب والدین خود در موقعیت های اجتماعی دچار فوبیای اجتماعی می شود.

اختلالات عاطفی

در مورد فردی که به هیچ فوبیا یا بیماری روانی مبتلا نمی شود چطور؟ آیا این بدان معناست که فرد هرگز یک محرک بالقوه را تجربه نکرده است؟ اصلا. در واقع، محرک‌ها (مثلاً از دست دادن، تروما ) بسیار رایج هستند. به عنوان مثال، همانطور که بارلو و همکاران. توجه داشته باشید، از هر پنج نفر، چهار نفر افکار مزاحم OCD را تجربه می کنند و از هر سه نفر، یک نفر در هنگام استرس، حملات پانیک را تجربه می کند. اما افرادی که سطح پایینی از روان رنجوری دارند معمولاً قادرند به احساسات منفی که تجربه می کنند به روشی سالم و سازگارانه پاسخ دهند – بدون اجتناب یا سرکوب احساساتشان. بنابراین آنها به بیماری روانی مبتلا نمی شوند

با این حال، درصد کمی از جمعیتی که به OCD، اختلال هراس و سایر اختلالات عاطفی مبتلا می‌شوند، به روش‌های ناسازگارانه پاسخ می‌دهند: در این افراد، «وجود خلق و خوی روان‌رنجور همراه با تجربیات اولیه یادگیری… مستعد حساسیت به برخی موارد عاطفی می شود.» برای مثال، بسیاری از افراد مبتلا به اختلال هراس به یاد می‌آورند که توسط والدین خود نسبت به «خطرات احساسات فیزیکی غیرقابل توضیح مانند ضربان قلب سریع» «حساس» شده‌اند.

به طور خلاصه، تمایز بین اختلالات روانی فقط با توجه به محرک ها – همانطور که دستورالعمل های تشخیصی (مثلاً DSM-5 ) انجام می دهند – شباهت های پیچیده بین این اختلالات عاطفی را نادیده می گیرد.

درمان اختلالات عاطفی

در مورد درمان، بارلو و همکارانش یک مداخله رفتاری شناختی به نام پروتکل یکپارچه برای درمان فرا تشخیصی اختلالات هیجانی ایجاد کرده اند . این پروتکل شامل هشت ماژول است:

هدف گذاری و حفظ انگیزه : شناسایی مشکلات و اهداف، بحث در مورد انگیزه تغییر، ارزیابی مزایا و معایب تغییر و غیره.

درک احساسات: یادگیری در مورد احساسات (به عنوان مثال، اضطراب، خشم ، احساس گناه )، و کارکردها، محرک ها و پیامدهای آنها.

آگاهی هیجانی ذهنی : افزایش آگاهی از احساسات، به ویژه به روشی متمرکز بر زمان حال و بدون قضاوت.

انعطاف‌پذیری شناختی: یادگیری تشخیص «تله‌های تفکر» (مثلاً فاجعه‌سازی )، و افزایش انعطاف‌پذیری شناختی با درگیر شدن در ارزیابی مجدد شناختی (یعنی تغییر نحوه تفکر فرد در مورد یک موقعیت).

مقابله با رفتارهای عاطفی: شناخت و جایگزینی رفتارهای هیجان محور ناسازگار (مانند تعلل ، اجتناب، آسیب رساندن به خود ).

درک و مقابله با احساسات جسمانی: قرار گرفتن مکرر در معرض احساسات ناخوشایند بدن (مانند ضربان قلب سریع، سرگیجه) برای افزایش تحمل احساسات.

قرار گرفتن در معرض احساسات: قرار گرفتن مکرر در معرض محرک های عاطفی، مانند احساسات و موقعیت های تهدید کننده، به منظور افزایش تحمل عاطفی.

شناخت دستاوردها و نگاه به آینده: بررسی پیشرفت بیمار و بحث در مورد برنامه های آینده برای حفظ دستاوردها.

درمان اختلالات عاطفی

همانطور که مشاهده می شود، به جای تمرکز بر محرک های اختلالات روانی خاص، پروتکل یکپارچه برای درمان فرا تشخیصی اختلالات هیجانی به آنچه در بسیاری از اختلالات عاطفی مشترک است می پردازد: تمایل به واکنش منفی به تجربیات هیجانی و تمایل به مقابله اجتنابی.

بر اساس یک بررسی اخیر، پروتکل یکپارچه برای درمان فرا تشخیصی اختلالات هیجانی در درمان اختلال شخصیت مرزی ، اضطراب، افسردگی، اختلال اضطراب فراگیر، اختلال هراس (هم با و هم بدون آگورافوبیا)، اختلال وسواس فکری-اجباری و اجتماعی موثر به نظر می رسد.


 

روانشناس ایرانی در لندن

مشاوره آنلاین: چت آنلاین در ساعات پاسخگویی | جلسه اول مشاوره رایگان می باشد

اطلاعات تماس با روانشناس “مینو ایرانی” …

کانال تلگرام روانشناس مینو ایرانی @positive_thought_net


istockphoto-1135088054-170667a.jpg
29/شهریور/1403

شخصیت ما چقدر میزان خوشبختی ما را تعیین می کند؟

و آیا می توانیم آن را تغییر دهیم؟

به استثنای شرایط شدید ، شادی بیشتر از درون سرچشمه می گیرد تا بیرون.

برخی ویژگی های شخصیتی مانند روان رنجوری پایین ، مثبت نگری ، خیرخواهی و کنجکاوی با شادی ارتباط تنگاتنگی دارند.

شخصیت های ما کاملاً انعطاف پذیر نیستند ، اما همه ما می توانیم کارهایی را برای پرورش ویژگی های ایجاد کننده شادی در خود انجام دهیم.

اگر از شما بپرسم به چه چیزی برای رضایت بیشتر نیاز دارید؟

من شک ندارم که بسیاری از شما با “روحیه بهتر” پاسخ می دهند. هنگامی که صحبت از افزایش شادی می شود ، به جای تغییر در ویژگی های درونی ، اکثر ما ابتدا به تغییر شرایط بیرونی خود فکر می کنیم.


istockphoto-590282968-170667a.jpg
29/شهریور/1403

7 نشانه شخصیت روان پریش

آگاه بودن می تواند شما را از اندوه فراوان نجات دهد. حتی ممکن است جان شما را نجات دهد

  • افرادی که دارای سایکوپاتی بالایی هستند ممکن است در ابتدا جذاب و با اعتماد به نفس به نظر برسند.
  • با این حال ، آنها مستعد رفتار فریبکارانه ، غیراخلاقی و در برخی موارد خشونت آمیز هستند.
  • آگاهی از ویژگی های اساسی سایکوپاتی می تواند به جلوگیری از دستکاری قربانیان کمک کند.

وقتی کسی را روان پریش می نامیم چه معنایی دارد؟ اکثر مردم این اصطلاح را شنیده اند ، اما وقتی این شبح روان گردان ، خود را نشان می دهد ، این همه هیاهو و پیش بینی دقیقاً چیست؟


istockphoto-1288102827-170667a.jpg
29/شهریور/1403

خودشیفتگی

خودشیفته ها جایگاه برجسته ای در تخیل عمومی دارند و برچسب “خودشیفته” به طور گسترده ای برای اشاره به افرادی که بیش از حد پر از خودخواهی هستند به کار می رود. همچنین احساس فزاینده ای وجود دارد که خودشیفتگی در سراسر جهان در حال افزایش است ، به ویژه در بین جوانان ، اگرچه اکثر تحقیقات روانشناسی از این ایده حمایت نمی کنند.

خودشیفتگی در یک طیف به درستی مشاهده می شود. این ویژگی به طور معمول در جمعیت توزیع می شود .

فهرست:

  • ویژگی های خودشیفتگی
  • چگونه با یک خودشیفته رفتار کنیم
  • خودشیفتگی در روابط
  • ویژگی های خودشیفتگی

به راحتی می توان شخصی را توصیف کرد که زمان زیادی را صرف صحبت در مورد حرفه خود می کند یا به نظر می رسد هرگز به عنوان خودشیفته در خود شک نمی کند ، اما این ویژگی پیچیده تر از این است. خودشیفتگی لزوماً نشان دهنده مازاد عزت نفس یا ناامنی نیست. به طور دقیق تر ، نیاز برای قدردانی یا تحسین ، تمایل به مرکز توجه بودن ، و انتظار رفتار ویژه ای را که منعکس کننده مقام بالاتر است ، در بر می گیرد. جالب است بدانید ، تحقیقات نشان می دهد ، بسیاری از افراد بسیار خودشیفته اغلب به آسانی اعتراف می کنند که بیشتر خود محور هستند.در سطح بالایی از خودشیفتگی ، جای تعجب نیست که می تواند در روابط عاشقانه ، خانوادگی یا حرفه ای مضر باشد.


2021-10-cover-parental-burnout_tcm7-297729.jpg
29/شهریور/1403

تاثیر فرسودگی شغلی والدین

تحقیقات روانشناختی در مورد چگونگی تشخیص و غلبه بر فرسودگی شغلی چه پیشنهاد می کند ؟

Candice Roquemore Bonner، روانشناس بالینی در بیمارستان Brigham and Women’s Hospital در بوستون،شعبده بازی والدین در حین کار را به خوبی می شناسد. او با دو فرزندش به بوستون نقل مکان کرد تا در ژوئن 2020 اقامت خود را آغاز کند و تا زمانی که شوهرش بتواند به آنها ملحق شود، به تنهایی فعالیت می کرد. مدیریت حرفه‌ای رو به رشد و رفاه خانواده‌اش – همه در طول همه‌گیری جهانی – اغلب باعث می‌شد که منافع شخصی او نادیده گرفته شود. در نتیجه، او گفت که خستگی دائمی و تحریک پذیری در سطح بالا بخشی از برنامه روزانه او شده است.

روکمور بونر گفت: “من به مدت 5 سال با یک دانش آموز شاغل و والدینش مشغول بودم، بنابراین این یک عمل شعبده بازی دائمی بوده است.” اما امسال احساس فرسودگی شغلی من را افزایش داد زیرا به سادگی هیچ راه گریزی وجود نداشت.

ایالات متحده عمدتاً محدودیت‌های همه‌گیر را برداشته است (و برخی را برای محافظت در برابر نوع دلتای COVID-19 بازگردانده است). جشن های تولد در راه است ، ورزش های جوانان بازگشته است و خانواده ها از یک فعالیت به فعالیت دیگر می شتابند. اگرچه ممکن است این نور انتهای تونلی باشد که مردم مشتاقانه انتظارش را می‌کشیدند، اما والدین هرگز فرصتی برای بهبودی از فرسودگی شغلی همه‌گیر پیش از ورود به فاز جدید دلتا نداشتند – که فقط خطر آنها را برای مشکلات آینده افزایش می‌دهد.


istockphoto-1290116690-170667a.jpg
29/شهریور/1403

چگونه ماندن یا رفتن را انتخاب می کنید؟

وقتی برای اولین بار با فردی که قصد طلاق دارد ملاقات می کنم ، اغلب می توانم این احساس را داشته باشم که آیا معیاری برای ماندن یا بر هم زدن ازدواج از دلایلی که او ارائه می دهد ، وجود دارد.

اگر تمایل به ادامه ازدواج داشته باشد بر اساس حرکت به سوی یک هدف است (برای مثال ، “من می خواهم فرزندانم را در یک خانه با داشتن پدر و مادر بزرگ کنم” یا “من می خواهم روی خشم و اخلاق خود کار کنم و همسر بهتری باشم. ”) ، احتمال اینکه فرد متاهل بماند بیشتر است.

از طرف دیگر ، وقتی مردم توضیح می دهند که برای جلوگیری از درد یا ترس در ازدواج باقی می مانند (“من می مانم چون می ترسم هر روز فرزندانم را نبینم” یا “نمی دانم چگونه همسرم زندگی خود را تأمین می کند ، یا “هیچ کس دیگر من را اینطور دوست نخواهد داشت”) ، این نشان می دهد که ازدواج چندان پایه سالمی ندارد و چنین ازدواج هایی به احتمال زیاد دوام نمی آورند.


protect_your_stay_at_home_spouse_with_critical_illness_insurance-1200x845.jpg
29/شهریور/1403

بهزیستی روانشناختی:

از زمانهای بسيار دور، هميشه اين سئوال مطرح بوده که چه چيزی باعث خوشبختی و بهزيستی می شود! هر يک از پژوهشگرانی که در اين حيطه به کار پرداخته اند، عوامل و ابعاد خاصی، معرفی کرده اند که هر فردی که واجد اين خصوصيات و ابعاد باشد، دارای نسبتی از بهزيستی روانی است. در اين بخش سعی می گردد تبيينهای نظری گوناگون در اين خصوص ، بررسی شود.
در طول تاريخ، فلاسفه و رهبران مذهبی عقيده داشتند که داشتن عشق و معرفت و عدم دلبستگی به دنيا و متعلقات آن، عامل تکامل و بهزيستی است. معتقدين به اصل سودگرايی، مانند جرمی بنتهام ( 1948 ) اعتقاد داشتند که وجود خوشی و لذت، و عدم حضور درد در زندگی فرد، به بهزيستی می انجامد. به اين ترتيب، می توان گفت که اين دسته از افراد بر لذت هيجانی، روانی و جسمانی تاکيد داشتند.
در اوايل قرن بيستم مطالعه در مورد بهزيستی شروع به شکل گيری کرد. ويليام جيمز پدر روانشناسی آمريکا، در مورد ” ذهنيت سالم ” در کتاب ” انواع تجارب مذهبی ” مطالبی نوشت. او مشاهده کرد برخی از افراد در هر سنی، با وجود تمامی مشکلات و سختيهايی که در زندگی دارند، خود را به سوی خوشبختی سوق می دهند.
اينها کسانی هستند که توجهشان را از بيماری، مرگ و کشت و کشتار و ناآراميها، برگرفته و به سوی مسائل دلپذيرتر و بهتر سوق می دهند. در نگاه اول اين عقيده که می توان با وجود بيماری، بهزيستی روانی را تجربه کرد، قابل پذيرش نيست. با اين حال ، مطالعات بسياری نشان دادند که می توان تحت بدترين شرايط نيز بهزيستی روانی را تجربه کرد.
بروز و ظهور مفهوم بهزیستی مربوط به تحولاتی است که درمورد مفهوم سلامتی بوجود آمده است ، در سالیان اخیر رویکرد آسیب شناختی به مطالعه ی سلامتی انسان مورد انتقاد قرارگرفته است . بر خلاف این دیدگاه که سلامتی را به عنوان نداشتن بیماری تعریف می کنند ، رویکردهای جدید بر “خوب بودن” به جای “بد یا بیمار بودن” ، تاکید می کنند (ریف، سینگر، لاو ،2004).طبق نظر جورج استون (1978)، تعاریف سلامتی در دو گروه جای می گیرند: گروه یک ، آنهایی هستند که سلامتی را نبود بیماری می دانند وهمه تلاش می کنند تا به این حالت ایده آل برسند ؛ گروه دیگر آنهایی هستند که سلامتی را تنها نبود بیماری نمی دانند بلکه حرکت به طرف سلامتی بیشتر را بهتر از حرکت در جهت متضاد می دانند .آنها معتقدند سلامتی یعنی بهزیستی ؛ یعنی استفاده خوب از توانمندی ها ؛ این گروه سلامتی را در همه جنبه های زندگی زیستی ، روانی و اجتماعی جستجو می کنند (برانون و فیست ،1996؛ به نقل از علی اکبری دهکردی ، شکرکن و محتشمی ،1389).
این دیدگاه مثبت هم چنین در اساسنامه سازمان سلامت جهانی بسیارمورد توجه قرارگرفته شده است و سلامتی به عنوان یک حالت بهزیستی اجتماعی، روانی و جسمی کامل و نه صرفا نداشتن بیماری و ضعف ، تعریف شده است (هاپر،2009) و معنی لغوی بهزیستی یک حالت رضایت از شادبودن ، سلامتی و موفقیت است که به تجربه و عملکرد روان شناختی مطلوب اشاره می کند . از این منظر ، عدم وجود نشانه های بیماری های روانی ، شاخص سلامتی نیست ، بلکه سازگاری ، شادمانی ، اعتماد به نفس و ویژگی های مثبتی از این دست ، نشان دهنده ی سلامت بوده و هدف اصلی فرد در زندگی ، شکوفا سازی قابلیت های خود است (به نقل از ریان ، دسی ،2001).به دنبال ظهور این نظریه ها و جنبش روان شناسی مثبت ، که در سلامتی روانی بر وجود ویژگی های مثبت و رشد توانایی های فردی تاکید داشتند، گروهی از روانشناسان به جای اصطلاح سلامتی روانی ، از بهزیستی روان شناختی استفاده کرده اند . زیرا معتقدند این واژه بیشتر ابعاد مثبت را به ذهن متبادر می کند (ریف ، سینگر ،1998).
بهزیستی روانشناختی در دو دهه اخیر در ادبیات پژوهشی به وفور مورد بررسی قرارگرفته است و دامنه مطالعات آن از حوزه زندگی فردي به تعاملات اجتماعی کشیده شده است (کول ،2002)در راستاي تعریف این سازه مفهومی گلداسمیت، وئوم و دارتی (1997) بیان میدارد که بهزیستی روانی شامل دریافتهاي فرد از میزان هماهنگی بین هدفهاي معین و ترسیم شده با پیامدهاي عملکردي است که در فرایند ارزیابیهاي مستمر بدست می آید و به رضایت درونی و نسبتا پًایدار در توالی زندگی منجر می شود.
بهزيستي روانشناختي به قضـاوت فـرد از درجـه يـا ميـزان مطلوبيـت کيفيت کل زندگي خود او اطلاق مي شود (چان ، 2013). به علاوه ، (ریان و دکی ، 2001) اشاره مي کنند که مطالعات بهزيستي در روان شناسي از دو ديدگاه همپوش و نسبتاً متمـايز، کـه داراي ريشه هاي فلسفي متفاوت هستند، نشأت گرفته است اين ديدگاه به ديدگاه هاي لـذتي و سـعادتي شـهرت دارند. در ديدگاه لذتي ، بهزيستي از شادکامي يا لذت تشکيل شده است ، و مطـابق بـا آن ، ايـن جنبـه بـر تجربـه احساس لذت يا توازن بين عاطفه مثبت و منفي متمرکز است . اما دومين سنت فکري با ريشه ي کـاملاً فلسـفي ، ديدگاه سعادتي نام دارد (ریف ،1995). در اين ديدگاه که از عقايد ارسطو الهام گرفته شـده ، بهزيسـتي چيـزي بيشـتر از شادکامي شخصي است . در عوض ، اين ديد با تلاش براي تحقيق توانايي انسان ، درک نيروي الهام بخـش فـرد يـا ماهيت حقيقي فرد مشخص شده است . بنابراين ، تمرکز اين ديدگاه بر آن چه فرد مي انديشد يـا انجـام مـي دهـد مي باشد، نه اين که او چگونه احساس مي کند .
بهزيستي روانشناختي يکي از مؤلفه هاي اصلي کيفيت زندگي است و به چگونگي ارزيابي افراد از زندگيشان اشاره دارد و داراي دو جزء شناختي و عاطفي است . بعد شناختي ، يعنـي ارزيـابي شـناختي افـراد از ميـزان رضـايت از زندگي و بعد عاطفي ، يعني داشتن حداکثر عاطفه مثبت و حداقل عاطفه منفي (دینر ، لوکاس و اویشی ، 2002).
در ادامه به نظریه هایی که به بررسی این متغیر بپرداخته اند، نظری می انداریم.

روانشناس مینو ایرانی 


hidden-sources-of-problems-in-marriage.jpg
29/شهریور/1403

نشانه های روانشناختی بیماری مولتیپل اسکلروزیس

برخی ازمعمولترین نشانه های روانشناختی که ممکن است در بیماران مولتیپل اسکلروزیس رخ دهد اختلالات خلقی به ویژه افسردگی است. این علائم افسردگی به ناتوانی و مشکلات بیماری مولتیپل اسکلروزیس اضافه می کند. علاوه بر این علائم خلقی، هر بیماری که با تخریب میلین همراه باشد از جمله مولتیپل اسکلروزیس می تواند دامنه وسیعی از علائم روانشناختی ناهمگن مثل سایکوزها، اضطراب و مشکلات شناختی را ایجاد کند.

آسیب های شناختی:

شامل ترکیب‌های متفاوت است. بطور مثال می‌تواند همه جنبه‌های عملکرد حافظه را معیوب کند یا عملکرد دستوری مثل پردازش اطلاعات و یا عملکرد اجرایی را نیز مختل نماید. درباره رابطه مشخص بین مشکلات شناختی و اختلال عملکرد عصبی ضایعات و درجه ناتوانی، اطلاعات ناقصی وجود دارد. با این وجود علائم شناختی، اساساً در عدم کارآیی سیستم اعصاب مرکزی و کیفیت پایین زندگی بیماران مولتیپل اسکلروزیس دخیل هستند (سادوک و سادوک، 2005).
مطالعات توصیفی مقطعی نشان داده اند که بین 40 تا 60 درصد بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس نقایص شناختی مهمی را تجربه می کنند(آرنت ،2003). بعضی مطالعات افت بیشتری را در نمرات مقیاس ضریب هوشی اختصاصی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس در مقایسه با گروه کنترل هم سن گزارش کرده اند.


02-bad-habits-watching-tv-1200x800.jpg
29/شهریور/1403

سبب شناسی بیماری مولتیپل اسکلروزیس

در ادامه مطلب قبل : انواع بیماری مولتیپل اسکلروزیس

در جهان حدود 5/2 میلیون نفر مبتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس می باشند. آمارهای موجود نشان می دهد که در آمریکا رقمی بین 350 هزار نفر تا 450 هزار نفر بیمار مولتیپل اسکلروزیس وجود دارد، درکانادا تقریباً بین 55 هزار تا 75 هزار نفر مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس شناسایی شده اند، در انگلستان حدود 85 هزار نفر به‌این بیماری مبتلا هستند. آمار دقیقی از تعداد مبتلایان در ایران وجود ندارد. در ایران تقریبا 50 هزار نفر مبتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس می‌باشند که انجمن مولتیپل اسکلروزیس نزدیک به 19 هزار نفر از این بیماران را شناسایی و پذیرش کرده است. شاخص های آماری موجود بیانگر آن است که72 درصد از بیماران را زنان و دختران جوان و 28 درصد آنان را مردان جوان و فعال جامعه تشکیل می دهند (انجمن مولتیپل اسکلروزیس ایران، 1390). همچنین طبق آمار انجمن مولتیل اسکلروزیس ايران که عضو فدراسيون بين المللي مولتیل اسکلروزیس است ، حدود ٤٠ هزار نفـر بيمار مولتیل اسکلروزیس در ايران وجود دارد که فقط ١٧ هزار نفر از آنها عضو اين انجمـن هسـتند(قناتي ، هاديان ، دقيقي اصلي (١٣٩٠).


پیاده سازی و سئو توسط: 'GoGseo