لطفا صبر کنید ...

protect_your_stay_at_home_spouse_with_critical_illness_insurance-1200x845.jpg
23/نوامبر/2024

بهزیستی روانشناختی:

از زمانهای بسيار دور، هميشه اين سئوال مطرح بوده که چه چيزی باعث خوشبختی و بهزيستی می شود! هر يک از پژوهشگرانی که در اين حيطه به کار پرداخته اند، عوامل و ابعاد خاصی، معرفی کرده اند که هر فردی که واجد اين خصوصيات و ابعاد باشد، دارای نسبتی از بهزيستی روانی است. در اين بخش سعی می گردد تبيينهای نظری گوناگون در اين خصوص ، بررسی شود.
در طول تاريخ، فلاسفه و رهبران مذهبی عقيده داشتند که داشتن عشق و معرفت و عدم دلبستگی به دنيا و متعلقات آن، عامل تکامل و بهزيستی است. معتقدين به اصل سودگرايی، مانند جرمی بنتهام ( 1948 ) اعتقاد داشتند که وجود خوشی و لذت، و عدم حضور درد در زندگی فرد، به بهزيستی می انجامد. به اين ترتيب، می توان گفت که اين دسته از افراد بر لذت هيجانی، روانی و جسمانی تاکيد داشتند.
در اوايل قرن بيستم مطالعه در مورد بهزيستی شروع به شکل گيری کرد. ويليام جيمز پدر روانشناسی آمريکا، در مورد ” ذهنيت سالم ” در کتاب ” انواع تجارب مذهبی ” مطالبی نوشت. او مشاهده کرد برخی از افراد در هر سنی، با وجود تمامی مشکلات و سختيهايی که در زندگی دارند، خود را به سوی خوشبختی سوق می دهند.
اينها کسانی هستند که توجهشان را از بيماری، مرگ و کشت و کشتار و ناآراميها، برگرفته و به سوی مسائل دلپذيرتر و بهتر سوق می دهند. در نگاه اول اين عقيده که می توان با وجود بيماری، بهزيستی روانی را تجربه کرد، قابل پذيرش نيست. با اين حال ، مطالعات بسياری نشان دادند که می توان تحت بدترين شرايط نيز بهزيستی روانی را تجربه کرد.
بروز و ظهور مفهوم بهزیستی مربوط به تحولاتی است که درمورد مفهوم سلامتی بوجود آمده است ، در سالیان اخیر رویکرد آسیب شناختی به مطالعه ی سلامتی انسان مورد انتقاد قرارگرفته است . بر خلاف این دیدگاه که سلامتی را به عنوان نداشتن بیماری تعریف می کنند ، رویکردهای جدید بر “خوب بودن” به جای “بد یا بیمار بودن” ، تاکید می کنند (ریف، سینگر، لاو ،2004).طبق نظر جورج استون (1978)، تعاریف سلامتی در دو گروه جای می گیرند: گروه یک ، آنهایی هستند که سلامتی را نبود بیماری می دانند وهمه تلاش می کنند تا به این حالت ایده آل برسند ؛ گروه دیگر آنهایی هستند که سلامتی را تنها نبود بیماری نمی دانند بلکه حرکت به طرف سلامتی بیشتر را بهتر از حرکت در جهت متضاد می دانند .آنها معتقدند سلامتی یعنی بهزیستی ؛ یعنی استفاده خوب از توانمندی ها ؛ این گروه سلامتی را در همه جنبه های زندگی زیستی ، روانی و اجتماعی جستجو می کنند (برانون و فیست ،1996؛ به نقل از علی اکبری دهکردی ، شکرکن و محتشمی ،1389).
این دیدگاه مثبت هم چنین در اساسنامه سازمان سلامت جهانی بسیارمورد توجه قرارگرفته شده است و سلامتی به عنوان یک حالت بهزیستی اجتماعی، روانی و جسمی کامل و نه صرفا نداشتن بیماری و ضعف ، تعریف شده است (هاپر،2009) و معنی لغوی بهزیستی یک حالت رضایت از شادبودن ، سلامتی و موفقیت است که به تجربه و عملکرد روان شناختی مطلوب اشاره می کند . از این منظر ، عدم وجود نشانه های بیماری های روانی ، شاخص سلامتی نیست ، بلکه سازگاری ، شادمانی ، اعتماد به نفس و ویژگی های مثبتی از این دست ، نشان دهنده ی سلامت بوده و هدف اصلی فرد در زندگی ، شکوفا سازی قابلیت های خود است (به نقل از ریان ، دسی ،2001).به دنبال ظهور این نظریه ها و جنبش روان شناسی مثبت ، که در سلامتی روانی بر وجود ویژگی های مثبت و رشد توانایی های فردی تاکید داشتند، گروهی از روانشناسان به جای اصطلاح سلامتی روانی ، از بهزیستی روان شناختی استفاده کرده اند . زیرا معتقدند این واژه بیشتر ابعاد مثبت را به ذهن متبادر می کند (ریف ، سینگر ،1998).
بهزیستی روانشناختی در دو دهه اخیر در ادبیات پژوهشی به وفور مورد بررسی قرارگرفته است و دامنه مطالعات آن از حوزه زندگی فردي به تعاملات اجتماعی کشیده شده است (کول ،2002)در راستاي تعریف این سازه مفهومی گلداسمیت، وئوم و دارتی (1997) بیان میدارد که بهزیستی روانی شامل دریافتهاي فرد از میزان هماهنگی بین هدفهاي معین و ترسیم شده با پیامدهاي عملکردي است که در فرایند ارزیابیهاي مستمر بدست می آید و به رضایت درونی و نسبتا پًایدار در توالی زندگی منجر می شود.
بهزيستي روانشناختي به قضـاوت فـرد از درجـه يـا ميـزان مطلوبيـت کيفيت کل زندگي خود او اطلاق مي شود (چان ، 2013). به علاوه ، (ریان و دکی ، 2001) اشاره مي کنند که مطالعات بهزيستي در روان شناسي از دو ديدگاه همپوش و نسبتاً متمـايز، کـه داراي ريشه هاي فلسفي متفاوت هستند، نشأت گرفته است اين ديدگاه به ديدگاه هاي لـذتي و سـعادتي شـهرت دارند. در ديدگاه لذتي ، بهزيستي از شادکامي يا لذت تشکيل شده است ، و مطـابق بـا آن ، ايـن جنبـه بـر تجربـه احساس لذت يا توازن بين عاطفه مثبت و منفي متمرکز است . اما دومين سنت فکري با ريشه ي کـاملاً فلسـفي ، ديدگاه سعادتي نام دارد (ریف ،1995). در اين ديدگاه که از عقايد ارسطو الهام گرفته شـده ، بهزيسـتي چيـزي بيشـتر از شادکامي شخصي است . در عوض ، اين ديد با تلاش براي تحقيق توانايي انسان ، درک نيروي الهام بخـش فـرد يـا ماهيت حقيقي فرد مشخص شده است . بنابراين ، تمرکز اين ديدگاه بر آن چه فرد مي انديشد يـا انجـام مـي دهـد مي باشد، نه اين که او چگونه احساس مي کند .
بهزيستي روانشناختي يکي از مؤلفه هاي اصلي کيفيت زندگي است و به چگونگي ارزيابي افراد از زندگيشان اشاره دارد و داراي دو جزء شناختي و عاطفي است . بعد شناختي ، يعنـي ارزيـابي شـناختي افـراد از ميـزان رضـايت از زندگي و بعد عاطفي ، يعني داشتن حداکثر عاطفه مثبت و حداقل عاطفه منفي (دینر ، لوکاس و اویشی ، 2002).
در ادامه به نظریه هایی که به بررسی این متغیر بپرداخته اند، نظری می انداریم.

روانشناس مینو ایرانی 


hidden-sources-of-problems-in-marriage.jpg
23/نوامبر/2024

نشانه های روانشناختی بیماری مولتیپل اسکلروزیس

برخی ازمعمولترین نشانه های روانشناختی که ممکن است در بیماران مولتیپل اسکلروزیس رخ دهد اختلالات خلقی به ویژه افسردگی است. این علائم افسردگی به ناتوانی و مشکلات بیماری مولتیپل اسکلروزیس اضافه می کند. علاوه بر این علائم خلقی، هر بیماری که با تخریب میلین همراه باشد از جمله مولتیپل اسکلروزیس می تواند دامنه وسیعی از علائم روانشناختی ناهمگن مثل سایکوزها، اضطراب و مشکلات شناختی را ایجاد کند.

آسیب های شناختی:

شامل ترکیب‌های متفاوت است. بطور مثال می‌تواند همه جنبه‌های عملکرد حافظه را معیوب کند یا عملکرد دستوری مثل پردازش اطلاعات و یا عملکرد اجرایی را نیز مختل نماید. درباره رابطه مشخص بین مشکلات شناختی و اختلال عملکرد عصبی ضایعات و درجه ناتوانی، اطلاعات ناقصی وجود دارد. با این وجود علائم شناختی، اساساً در عدم کارآیی سیستم اعصاب مرکزی و کیفیت پایین زندگی بیماران مولتیپل اسکلروزیس دخیل هستند (سادوک و سادوک، 2005).
مطالعات توصیفی مقطعی نشان داده اند که بین 40 تا 60 درصد بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس نقایص شناختی مهمی را تجربه می کنند(آرنت ،2003). بعضی مطالعات افت بیشتری را در نمرات مقیاس ضریب هوشی اختصاصی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس در مقایسه با گروه کنترل هم سن گزارش کرده اند.


02-bad-habits-watching-tv-1200x800.jpg
23/نوامبر/2024

سبب شناسی بیماری مولتیپل اسکلروزیس

در ادامه مطلب قبل : انواع بیماری مولتیپل اسکلروزیس

در جهان حدود 5/2 میلیون نفر مبتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس می باشند. آمارهای موجود نشان می دهد که در آمریکا رقمی بین 350 هزار نفر تا 450 هزار نفر بیمار مولتیپل اسکلروزیس وجود دارد، درکانادا تقریباً بین 55 هزار تا 75 هزار نفر مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس شناسایی شده اند، در انگلستان حدود 85 هزار نفر به‌این بیماری مبتلا هستند. آمار دقیقی از تعداد مبتلایان در ایران وجود ندارد. در ایران تقریبا 50 هزار نفر مبتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس می‌باشند که انجمن مولتیپل اسکلروزیس نزدیک به 19 هزار نفر از این بیماران را شناسایی و پذیرش کرده است. شاخص های آماری موجود بیانگر آن است که72 درصد از بیماران را زنان و دختران جوان و 28 درصد آنان را مردان جوان و فعال جامعه تشکیل می دهند (انجمن مولتیپل اسکلروزیس ایران، 1390). همچنین طبق آمار انجمن مولتیل اسکلروزیس ايران که عضو فدراسيون بين المللي مولتیل اسکلروزیس است ، حدود ٤٠ هزار نفـر بيمار مولتیل اسکلروزیس در ايران وجود دارد که فقط ١٧ هزار نفر از آنها عضو اين انجمـن هسـتند(قناتي ، هاديان ، دقيقي اصلي (١٣٩٠).


Feeling-anxious-tile.jpg
23/نوامبر/2024

انواع بیماری مولتیپل اسکلروزیس

بیماری مولتیپل اسکلروزیس گرچه ئنمود های مختلفی ممکن است داشته باشد ولی بنا بر نظر هریسون (۲۰۰۸)در مجموع آن را می توان به چهار دسته‌ اصلی تقسيم كرد:
عود کننده- فروکش یابنده : این نوع مولتیپل اسکلروزیس با دوره‌های عود مشخص می شود که در این مرحله نشانه‌های جدید ممکن است ظاهر شوند و نشانه‌های قدیمی دوباره ‌ایجاد و یا بدتر شوند. در این نوع، شخص بطور کامل یا نسبی بهبود می‌یابد. عودها می‌توانند روزها، هفته‌ها، و یا ماه ها ادامه یابند و می تواند بسیار خفیف یا برعکس بسیار شدید باشد و بهبود می تواند به صورت آهسته، تدریجی و یا ناگهانی اتفاق بیفتد، اکثریت افراد در ابتدا با این نوع بیماری شان تشخیص داده می شوند زمانی که بین 20 تا 30 سال هستند. و در فواصل بین حملات، بیماری پیشرفت نمی کند. در حدود دو سوم موارد، بیماران عود کننده پیشرونده به نوع پیشرونده ثانویه تبدیل می شوند.
پیشرونده اولیه : در این نوع، پیشرفت تدریجی بیماری از زمان شروع آن همراه با سیر ثابت و بهبودی مینور و گذرا وجود دارد و هیچ دوره‌ای از بهبودی کامل مشهود نیست. در این دوره بیماران حالتهای عود یا فروکش ندارند و از همان ابتدای شروع بیماری تدریجاً بر میزان ناتوانی افزوده می شود. این نوع در مردان بیشتر دیده می شود و در اغلب موارد سن شروع بیماری بالا می باشد.


gneralized-anxiety-disorder-51742555_L-1200x1008.jpg
23/نوامبر/2024

ادراک از بیماری

مفهوم ادراک دارای ابعاد و معانی وسیعی است. به همین دلیل ارایه تعریفی جامع و کامل از آن، کار چندان آسانی نیست و تعریفی که به دست می‌آید چندان بی‌اشکال نیست. ادراک در روان‌شناسی امروز به معنای فرایند ذهنی یا روانی است که گزینش و سازمان‌دهی اطلاعات حسی و نهایتا معنی‌بخشی به آن‌ها را به گونه‌ای فعال به عهده دارد.

به عبارت دیگر، پدیده ادراک فرایندی ذهنی است که در طی آن تجارب حسی، معنی‌دار می‌شود و از این طریق انسان روابط امور و معانی اشیا را درمی‌یابد. این عمل به اندازه‌ای سریع در ذهن آدمی صورت می‌گیرد که همزمان با احساس به نظر می‌رسد. در این عمل، تجارب حسی، مفاهیم و تصورات ناشی از آن، انگیزه فرد و موقعیتی که در آن ادراک صورت می‌گیرد دخالت می‌کنند ( ایروانی و همکاران،1381 به نقل از منصوری) .

از زاویه زیست‌شناختی، ادراک را می‌توان به عنوان آن دسته از تجارب ذهنی از اشیا یا حوادثی در نظر گرفت که معمولا ناشی از تحریک گیرنده‌های حسی بدن است. این تحریک‌ها(به وسیله یکسری مکانیزم‌های خاص گیرنده‌ها) به صورت فعالیت نورونی تبدیل شده یا رمزگذاری می‌شوند و سپس به نواحی مرکزی‌تر از نظام عصبی فرستاده می‌شوند تا در آن‌جا پردازش‌های نورونی بیشتری روی آن‌ها انجام گیرد. این مرحله آخرین مرحله از پردازش نورونی در مغز است که پایه‌گذار یا باعث تجارب ادراکی ماست.


community-resources.jpg
23/نوامبر/2024

زندگی کامل:

زندگی کامل شامل تجربه هیجان های مثبت در گذشته و آینده، چشیدن احساس های مثبت در زمان حال، تجربه خشنودی ناشی از مجذوب شدن و ایجاد معنا در خدمت به فردی بالاتر از خود است. در زندگی کامل فرد از توانمندی هایش به شکل بهینه استفاده می کند تا در خدمت به چیزی بزرگتر از خودش قرار گرفته و معنایی در زندگی بیابد. این زندگی به فرد اجازه می دهد تا کارکردی در حد بهینه داشته باشند. کارکرد بهینه زمانی است که فرد از ظرفیت ها و توانمندی های شخصی خود استفاده نموده و بین این توانمندی ها با رفتار و عمل فرد از یک سو و شرایط و محیط اطراف از سوی دیگر هماهنگی وجود دارد (رشید، 2008). سلیگمن (2012) به دلیل بعضی از محدودیت های نظریه اش آن را مورد بازنگری قرار داد و عنوان آن را از “شادكامی اصیل ” به “بهزیستی ” تغییر داد. رضایت از زندگی معیار طلایی برای سنجش شادكامی اصیل تلقی می شد، در حالی كه در نظریه بهزیستی، بالیدگی معیار طلایی برای سنجش بهزیستی است.

همچنین سلیگمن در این بازنگری دو مؤلفه دستاورد و رابطه را نیز به عنوان مؤلفه های بهزیستی روان شناختی معرفی كرد و نشان داد كه هر كدام از این 5 مؤلفه سه وی‍ژگی زیر را داراست:

به بهزیستی روان شناختی كمك می كنند.

افراد آن مؤلفه را به خاطر خودش جستجو می كنند نه برای رسیدن به عناصر دیگر.

هر كدام از این مؤلفه ها مجزا از سایر مؤلفه ها سنجیده می شوند.

در نظریه بهزیستی هیجان مثبت هنوز به عنوان سنگ بنای این نظریه مطرح است ولی دو تغییر مهمّ در آن ایجاد شده است. در این نظریه شادکامی و رضایت از زندگی به عنوان مقیاس هایی ذهنی از جایگاه هدف کلی و اصلی نظریه به جایگاه پایین تر که تنها یکی از عوامل تشکیل دهنده جزء هیجان مثبت است تغییر مکان داده اند. هیجان مثبت و مجذوب شدن به راحتی از سه معیار لازم برای آنکه عنصر یا جزئی از بهزیستی شوند، برخوردار هستند:

اوّل اینکه هر دو این مفاهیم در تشکیل مفهوم بهزیستی کمک می کنند.دوّم اینکه تنها به خاطر خودشان توسط افراد دنبال می شوند و نه لزوماً به خاطر دستیابی به یکی از عناصر یا اجزای دیگر.به طور مثال، “من این ماساژ کمر را دوست دارم حتی اگر هیچ معنا، دستاورد یا رابطه ای را برایم به ارمغان نیاورد.”سوّم اینکه این دو مفهوم به صورت مجزا اندازه گیری می شوند.

احساس معنا نیز همین سه ویژگی را داراست به عنوان مثال، حمایت قاطعانه شما از تحقیقات راجع به ایدز همکاران را آزار می دهد شما را بدبخت می کند و باعث شده است که شغل خود را در مقام یک نویسنده در مجله مشهوری از دست بدهید، اما هنوز هم بدون ترس و واهمه بر عقیده خود پافشاری می کنید.

روابط مثبت:

انسان یک موجود اجتماعی است. تنها بخش کمی از مثبت بودن مربوط به انزوا و تنهایی است. افراد دیگر بهترین نوش داروی لحظات ناخوش زندگی و قابل اعتمادترین داروی نشاط آور هستند. روابط مثبت با همکاران تأثیر زیادی بر بهزیستی ما دارد. زندگی که در آن به تعداد کافی ما از روابط مثبت برخورداریم، زندگی سرشار از روابط موفّق می گویند. بنابراین بدون برقراری روابط مثبت با همکاران یک زندگی کامل معنایی ندارد.

دستاورد:

آخرین رکن بهزیستی تلاش برای داشتن دستاورد است. بعضی از افراد دستاورد و موفقیّت را فقط به خاطر خود موفقیّت می خواهند. آن ها مجذوب کاری که انجام می دهند، می شوند. این کار ممکن است برای آن ها هیجان مثبت ایجاد کند و یا معنایی برایشان داشته باشد، ولی هدف اصلی آن ها خود موفّق شدن در آن کار و به وجود آمدن آن دستاورد است نه ایجاد هیجان مثبت و معنی. نمونه بارز این افراد کسانی هستند که به دنبال ثروتمند شدن می روند، در حالی که نیازی به ثروت بیشتر ندارند. بنابراین بدیهی است که وقتی زندگی ما پر از احساس هیجان مثبت، احساس غرقگی، معنی ، روابط مثبت و دستاورد شود، افسردگی از بین رفته و احتمال عود آن نیز کاهش می یابد. در این صورت نه تنها افسرده نیستیم، بلکه احساس شادکامی و بهزیستی می کنیم.

روانشناس مینو ایرانی 


active-brain.jpg
23/نوامبر/2024

افسانه های مغز

ممکن است شما فکر کنید که با شگردهای مغزتان آشنایی دارید؛ و یا فکر کنید که راست مغز و یا چپ مغز هستید، یا اینکه موسیقی کلاسیک، قدرت استدلال شما را بالا می برد. اما محققان دانشگاه دنور دریافته اند که واقعیت های مطلوب ما در مورد مغز، نادرست است و افسانه های مغز هستند.

این قبیل واقعیت های جایگزین را “افسانه های مغز” (neuromyth) می نامند که عبارتند از فهم نادرست شایع و پابرجا درمورد عملکرد مغز و نقش آن در یادگیری. مثالی از این افسانه های مغز اینکه: شکر، مغز بچه ها را پوک می کند و از فعالیتشان می کاهد. یا اینکه ما تنها از 10 درصد مغز استفاده می کنیم.

افسانه های مغز زمانی رخ می دهد که پژوهش های مغز به صورت نادرست نقل قول می شود و یا به صورت غلط، فهمیده می شود یا اینکه در مورد این یافته ها، اغزاق گویی شده ، تعمیم یافته و ساده می شود. در پرداختن به پیچیدگی های مغز، بروز افسانه ها، به سادگی رخ می دهد. این پژوهش نشان داد که این افسانه ها چقدر میان معلمان و دانش آموخته های علم عصب شناختی (نورو ساینس) متداول است.

پژوهشگران شگفت زده شدند وقتی مشاهده کردند که مطالعه در مورد مغز، اگر این افسانه ها را کم می کند اما باعث زدوده شده آن نمی شود. در واقع آن ها را به سختی بتوان از ذهن، زدود. مثلا 93درصد مدرسان معتقدند که افراد بهتر یاد می گیرند وقتی که اطلاعات را بر اساس سبک یادگیری خودشان، دریافت کنند. اینکه یادگیرندگان بصری با تماشا کردن بهتر یاد می گیرند و یادگیرندگان سمعی با شنیدن. اما عصب شناسان هیچگونه شاهد و گواهی که موید این موضوع باشد را پیدا نکردند.

باعث شکفتی اینکهاین افسانه ها به صورت خوشه ای عمل می کنند به این معنی که اعتقاد به یکی تمایل به اعتقاد سایر افسانه ها را نیز بالا می برد.


download.jpg
23/نوامبر/2024

 تقویت مهارت‌های گفتاری کودکان

سن یک سالگی ، سنی است که کودک شما زبان باز می کند. راهکارهای ساده‌ای در جهت تقویت مهارت‌های گفتاری کودکان وجود دارد که در این جا به تعدادی از آنها اشاره شده است. نقطه عطف دوران کودکی فرزندتان زمانی است که او اولین کلمه را بر زبان می‌آورد و این زمان دوست داشتنی ، در آلبوم کودکتان ثبت شده و جزء یکی از خاطرات فراموش نشدنی زندگی‌تان به حساب می‌آید و اما گاهی ممکن است حرف نزدن کودکان نوپا باعث نگرانی والدین شود. به عقیده یکی از متخصصین ، بسیاری از والدین ابراز نگرانی می‌کنند که آیا پیشرفت زبانی فرزندانشان معمولی به نظر می‌رسد! در حالی که بیشتر اوقات اضطراب آنها بیهوده و بی‌اساس است.

آیا همه کودکان در باید در یک زمان مشخص شروع به صحبت کردن کنند؟
بطور طبیعی ، زمان زبان باز کردن در کودکان بسیار متفاوت است. بیشتر کودکان ، حتی آنهایی که بطور ذاتی ساکت هستند، بالاخره در این محدوده زمانی زبان باز می‌کنند. در حالی که تعدادی از بچه‌های ۱۲ ماهه چند کلمه ساده ، مانند مامان ، بابا ، بالا و دد ،‌ که کلماتی مشترک در بین اکثر بچه‌ها است، می‌توانند بگویند. اما کودکانی هم هستند که تا سن ۱۵ تا ۱۸ ماهگی نمی‌توانند صحبت کنند. به نظر دکتر رسکورلا ، کودکان بین ۱۳ تا ۱۸ ماهگی اولین کلمه را می‌گویند.

 راه های تقویت مهارت‌های گفتاری کودکان

هنگامی که کودکان به سن ۲ سالگی می‌رسند، در حدود ۷۰ درصد آنها ۵۰ تا ۲۵۰ کلمه را بر زبان می‌آورند، که معمولا کلماتی مانند اسم‌ها ، فعل‌ها و صفات هستند و همچنین می‌توانند کلمات را کنار یکدیگر قرار دهند و جملات دو یا سه کلمه‌ای بسازند مانند: شیر می‌خوام، هاپو بازی کنیم). به ندرت هم کودکانی هستند که بتوانند جملات پیچیده‌تری بگویند مثل ، بابا کی می‌یاد به خونه تا باهاش توپ بازی کنم؟

تعداد قابل ملاحظه‌ای از کودکان ، در حدود ۱۰ تا ۱۲ درصد ، در این سن از لحاظ گفتاری از دیگران عقب‌تر هستند. اگر کودک شما در ۲ سالگی کمتر از ۵۰ کلمه می‌گوید و یا نمی‌تواند جملات دو کلمه‌ای بسازد، از جمله کودکانی است که دیر به حرف می‌افتند. به عقیده دکتر رسکورلا ، دیر به حرف افتادن کودکان زنگ خطری به حساب نمی‌آید ولی بخصوص در مورد بچه‌های ۵ ساله بهتر است که موضوع را با پزشک کودک در میان بگذارید.

نگران کننده‌تر از همه عقب ماندگی در مورد فهمیدن گفتار و یا آنچه که فرزندتان درک می‌کند، می‌باشد. یکی از کارشناسان می‌گوید: بیشتر کودکان یک ساله می‌توانند دستورات ساده را عمل کنند. به عنوان نمونه ، کفشت را پیدا کن. اگر فرزند ۱۸ ماهه شما به نظر می‌رسد که بعضی چیزها را نمی‌فهمد، بهتر است که با دکتر او مشورت کنید.

اگر حرف‌های کودک شما برای همگان غیر از شما نامفهوم است. اصلا نگران نشوید. یکی از متخصصان با مطالعه بین بچه‌های ۱۸ ماهه برآورد کرده است که تنها ۲۵ درصد از آنچه که فرزندتان می‌گوید، می‌تواند برای دیگران قابل درک باشد. (در مقابل نیز شما فقط ۹۵ درصد از صحبت‌های او را متوجه می‌شوید). در آخر دکتر رسکورلا اضافه می‌کند: توانایی صحبت کردن در میان کودکان متفاوت است، تا ۳ سالگی نگران حرف زدن فرزند خود نباشید.

بایدها و نبایدها
اگر کودک شما می‌گوید:

آبه- آبه.
من دستشویی رفته باشم.
به آب میوه اشاره می‌کند.
با حرکات سر و صورت به حیوانات پشمالو اشاره می‌کند.

شما نگوئید:

آبه می‌خوای
نه، رفته باشی، نیست. من رفتم
من به تو چیزی نمی‌دم مگر این که آب میوه بگی.
آیا خرگوش صورتی خودت را می‌خوای؟

شما بگوئید:

آب می‌خواهی
بله ، شما دستشویی رفتید
آب میوه ، تو آب میوه می‌خواهی
آیا خرگوش صورتی خودت را می‌خواهی یا خرس آبی‌ات؟
کمک به شکوفایی گفتار در کودکان
والدین در پیشرفت زبانی کودکانشان نقش کلیدی دارند. دکتر استیو برمن ، متخصص در پیشرفت‌های زبانی و استاد دانشگاه در آمریکا می‌گوید: تحقیقات نشان داده که در پیشرفت زبان دو بخش حیاتی حائز اهمیت است: تعداد کلماتی که کودک می‌شنود و دوم مقدار کمکی که از دیگران می‌گیرد. با تشویق و صحبت کردن بیشتر شما با کودکتان ، دایره لغات او گسترش می‌یابد.

برخی از روش‌هایی که نقش اساسی در تقویت مهارت های گفتاری کودک دارد

بلند و رسا صحبت کنید

به عقیده یکی از کارشناسان: هر کاری که کودک شما انجام می‌دهد،‌ از لباس پوشیدن گرفته تا خوابیدن، فرصت خوبی برای استفاده از کلمات است. یک داستان دنباله‌دار ، همراهی کردن با اشاره ، لباست این جاست، سرت را بالا کن ، لغات جدیدی را در ذهن او می‌سازد و همچنین نشان می‌دهد که هر چیزی ، اسمی دارد.

با آهنگ و موزون صحبت کنید

از زمانی که کودکان قبل از حرف زدن با دانش حرکات آشنا می‌شوند، صحبت کردن به صورت آهنگین و با حرکات دست بازی کردن برای آنها بسیار سودمند و مفید است. مانند: با دست مثل عنکبوت راه رفتن یا حرکات دایره‌وار چرخ‌های اتوبوس. کلپرلژنژ کارشناس کودکان زیر سه سال می‌گوید: معمولا بچه‌ها بیشتر کلماتی را که در ترانه‌ها می‌شنوند را به آسانی به خاطر می‌سپارند.

کلمات را یکی یکی اضافه کنید.

دکتر رسکورلا می‌گوید: وقتی که فرزند نوپای شما بعضی چیزها را خود به خود می‌گوید، آن لغت را به کلمات دیگرش اضافه کنید. به عنوان نمونه ، اگر او ، توپ ، می‌گوید به او بگوئید: توپ قرمز یا توپ بزرگ. این راهکار نه تنها دامنه لغات او را افزایش می‌دهد، بلکه به او یاد می‌دهد که کلمات را ترکیب کند.

با اسم کلمات بازی کنید.

کودک شما باید بداند که هر چیزی اسمی دارد و همچنین می‌تواند با استفاده از همین اسامی ارتباط برقرار کند. کتاب‌های مصور برای نشان دادن و نامیدن اسامی بسیار مفید است. کودک از سن ۱۲ تا ۱۵ ماهگی ، به اسم‌های ساده متکی است. در ۱۵ تا ۱۹ ماهگی کلماتی مانند فعل دویدن ، خوردن یا نشستن یا صفاتی مثل بنفش ، کوچک و سرد به لغات او افزوده می‌شود. پیش از درخواست او پاسخ ندهید (مثل تیری که از تفنگ رها شود). به فرزندتان اجازه دهید تا نیازهایش را قبل از این که شما بپرسید ، بیان کند.

اگر اغلب پس از بیدار شدن از خواب تشنه است، فورا برای او آب نیاورید. بلکه در عوض اجازه دهید تا او از شما بخواهد، سپس بگوئید: تشنه هستی! الان برایت کمی آب می‌آورم. تمرین کنید و باز هم تمرین و تمرین. به فرزندتان اجازه دهید تا در هر فرصت مناسب از مهارت‌های زبانی‌اش، بخصوص با هم سن و سال‌هایش استفاده کند. به عقیده یکی از کارشناسان: وقتی که کودک شما می‌بیند که بچه‌های دیگر صحبت می‌کنند، او نیز برای حرف زدن با دیگران تشویق می‌شود. بعضی از کارشناسان گفتاری معتقدند که استفاده از پستانک ، شیشه شیر و لیوان‌های دردار که باعث مکیدن به مدت طولانی می‌شوند، باعث نوک زبانی بچه‌ها شده و ممکن است حروف س و ز را ناجور تلفظ کنند.

تحمل کنید و صبور باشید. یکی از متخصصین می‌گوید: زمانی که کودکان دنبال کلماتی هستند که می‌خواهند بیان کنند، فرصت دهید، اگرچه معمولا برای والدین خسته کننده است. همچنین از پریدن بین حرف‌های کودکان جهت کامل کردن جملاتشان خودداری کنید. با این کار به آنها فرصت می‌دهید تا از کلمات ذهنی خود استفاده کنند و شما توانایی‌های آنها را باور خواهید کرد و این راه بهترین تشویق و ترغیب در همه مراحل است.


-پذیری-اجتماعی.jpg
23/نوامبر/2024

مسئولیت شخصی

نپذیرفتن مسئولیت شخصی دلیل اصلی احساس شکست و ناتوانی میباشد.

مسئولیت شخصی را می توان چنین تعریف کرد:«ایفای نقش پدیدآورندگی در خلق زندگی، عواطف، رنج، و اشتیاق برای کنترل خویش کنترلی در موقعیت های فردی» (Overholser, 2005) . افرادی که مسئولیت شخصی را می پذیرند، مالک بازی خود می شوند. تصدیق اینکه آنها چه نقشی در فرایندهای زندگی شان دارند آنها را  قادر می سازد که بر چالش هایی که پیش رو دارند، غالب شوند.

وقتی فردی می گوید«این تقصیر من نیست» یا «کس دیگری باید تغییر کند» دلالت بر این دارد که او دیگران را مسئول مشکلات خود می داند و چه بسا دیگران (همسر، فرزند، رئیس و …) را برای مشکلات خویش سرزنش کند. هرچقدر که فردی کمتر مسئولیت فردی را بپذیرد یعنی با چالش بزرگتری دست به گریبان است.

 روان شناسان بزرگ، پذیرش مسئولیت شخصی به عنوان عامل تغییر را اولین قدم و کلید موفقیت در مدیریت موثر موقعیت های مشکلدار می دانند. تا زمانی که فردی خود را چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم، در مرکزیت یک موقعیت نیابد و مسئولیت فردی را نپذیرد، هیچ تغییری اتفاق نخواهد افتاد.

پژوهش های متعددی نشان داده اند که سطح پایین پذیرش مسئولیت شخصی، مرتبط است با سلامت روانی کمتر، احساس ناتوانی، و کیفیت پایین رابطه در روابط زناشویی. مثلا هرچقدر که همسران، رفتار منفی همسرشان را به عوامل خارجی نسبت دهند، رضایتشان از زندگی کمتر است.

چگونه انکار مسئولیت شخصی باعث احساس شکست می شود؟

وقتی دیگران را به خاطر مشکلاتتان سرزنش می کنید، تلاش خواهید کرد که رفتار آنهایی را که متهم کردید را تغییر دهید تا شرایط خودتان بهتر شود. این باعث می شود که دلسردی و خستگی تان بیشتر شود. همانطور که گلاسر (Glassr, 2010) برجسته کرده است، تنها کسی که می توانید تغییر دهید خودتان هستید.

علاوه بر این، وقتی به خود می گویید که برای بهبود شرایطتان باید کس دیگری تغییر کند، شما قدرت کنترل موقعیت خود را به دیگری داده اید.

از طرف دیگر، پذیرش مسئولیت فردی توام است با احساس آزادی. شما قدرت می یابید که بهترین تصمیم را بگیرید و اینکه چگونه به هر موقعیت پاسخ دهید.

مسئولیت شخصی معادل مسئولیت فراگیر نیست

ممکن است فکر کنید که منصفانه نیست که تمامی مسئولیت یک موقعیت را متوجه خود کنید. توجه کنید که مسئولیت شخصی به معنی تحمل مسئولیتی فراگیر نیست. در واقع، کسانی که خود را مقصر همه مشکلات می دانند، دچار افسردگی هستند. مسئولیت شخصی یعنی تخصیص منطقی و دقیق مسئولیت در ارتباط با مسبب یک موقعیت. مثلا وقتی زیردست شما کارش را به درستی انجام نمی دهید از خود بپرسید:«من در این موقعیت چه نقشی داشتم؟». شاید شما متقاعد شوید که به اندازه کافی انگیزه و حمایت نداشته اید. بنابراین پذیرش مسئولیت شخصی باعث می شود که به سهم خود، تغییر لازم را انجام دهید.

موانع موجود در پذیرش مسئولیت فردی

1- خطای تخصیص بنیادی

خطای تخصیص بنیادی به معنی تمایل به بیش تخمین زدن فاکتورهای شخصیتی در رفتار دیگران و کم تخمین زدن تاثیر فاکتورهای محیطی است. این باعث می شود که تمام تقصیرها را متوجه فرد کنیم نه موقعیتی که فرد در آن قرار دارد. و گاهی اوقات خود ما هستیم که باعث ایجاد یک موقعیت مشکل دار شده ایم که در آن موقعیت دیگران رفتاری را بروز می دهند که مطابق میل ما نیست.

2- مکانیسم دفاعی

وقتی خطری را احساس کنید، مکانیزم دفاعی به کار می آید تا ما را از عواطف، افکار و رفتارهای نامطلوب، محافظت کند. مکانیزهای دفاعی متعددی وجود دارد و آنها در سطح ناخودآگاه فعالیت می کنند. حتی وقتی ما آنها را به کار می گیریم از آن مطلع نیستیم. مکانیزم های دفاعی باعث می شود که هوشیاری ما کاهش یافته و نتوانیم یک موقعیت را به صورت عقلانی  ارزیابی کرده که در نتیجه نسبت به نقش خود در یک موقعیت معین، غافل و کور می شویم.

3- کوری روانی

واقعیت این است که آنقدر که فکر می کنیم، خود را نمی شناسیم. شما بهترین شخص برای ارزیابی و فهم فرایندهای ذهنی تان مانند افکار و احساساتتان هستید.  اگرچه، شما در موقعیت های خیلی مطلوب و یا خیلی نامطلوب، مانند جذابیت ها، هوش، دوست داشتنی بودن،  احتمالا خود را به خوبی نمی شناسید. چرا؟ چون خودآگاهی ما توسط نیاز ما به احساس خوب در مورد خودمان، مغشوش می شود. هیچکس دوست ندارد خود را نسبت به دیگران ، دارای هوش و جذابیت کمتری بداند. در نتیجه، فهم ما توسط نقاط کور روانی ما محدود شده است. نقاط کور روانی توسط ترس ها، آرزوها، انگیزه های ناخودآگاه، ایجاد شده است. بنابراین، ما به صورتی مه آلود، خود را درک کرده و خود را به گونه ای که دیگران ما را می بینند، نمی بینیم.

آغاز پذیرش مسئولیت شخصی

یادبگیرید که خطاهای خود را بپذیرید و بازخوردهای صادقانه از طرف دوستان نزدیک و خانواده را برای کسب تصویر دقیق تری به اینکه چگونه به یک موقعیت پاسخ می دهید، بپذیرید. اگر کماکان در پذیرش مسئولیت شخصی خود مشکل دارید، با تراپیست خود صحبت کنید. احتمالا شما نیاز به کمک دارید که ببینید چرا تلاش های شما در مدیریت یک موقعیت، ناکارآمد است. تراپیست شما می تواند محیط امنی را برای شما ایجاد کند که تصمیم ها، عواطف و افکار خود را ارزیابی کرده، در حالی که با شما روی نقاط کور شما و مکانیسم های دفاعی شما کار می کند.


پیاده سازی و سئو توسط: 'GoGseo