بهزیستی روانشناختی:
از زمانهای بسيار دور، هميشه اين سئوال مطرح بوده که چه چيزی باعث خوشبختی و بهزيستی می شود! هر يک از پژوهشگرانی که در اين حيطه به کار پرداخته اند، عوامل و ابعاد خاصی، معرفی کرده اند که هر فردی که واجد اين خصوصيات و ابعاد باشد، دارای نسبتی از بهزيستی روانی است. در اين بخش سعی می گردد تبيينهای نظری گوناگون در اين خصوص ، بررسی شود.
در طول تاريخ، فلاسفه و رهبران مذهبی عقيده داشتند که داشتن عشق و معرفت و عدم دلبستگی به دنيا و متعلقات آن، عامل تکامل و بهزيستی است. معتقدين به اصل سودگرايی، مانند جرمی بنتهام ( 1948 ) اعتقاد داشتند که وجود خوشی و لذت، و عدم حضور درد در زندگی فرد، به بهزيستی می انجامد. به اين ترتيب، می توان گفت که اين دسته از افراد بر لذت هيجانی، روانی و جسمانی تاکيد داشتند.
در اوايل قرن بيستم مطالعه در مورد بهزيستی شروع به شکل گيری کرد. ويليام جيمز پدر روانشناسی آمريکا، در مورد ” ذهنيت سالم ” در کتاب ” انواع تجارب مذهبی ” مطالبی نوشت. او مشاهده کرد برخی از افراد در هر سنی، با وجود تمامی مشکلات و سختيهايی که در زندگی دارند، خود را به سوی خوشبختی سوق می دهند.
اينها کسانی هستند که توجهشان را از بيماری، مرگ و کشت و کشتار و ناآراميها، برگرفته و به سوی مسائل دلپذيرتر و بهتر سوق می دهند. در نگاه اول اين عقيده که می توان با وجود بيماری، بهزيستی روانی را تجربه کرد، قابل پذيرش نيست. با اين حال ، مطالعات بسياری نشان دادند که می توان تحت بدترين شرايط نيز بهزيستی روانی را تجربه کرد.
بروز و ظهور مفهوم بهزیستی مربوط به تحولاتی است که درمورد مفهوم سلامتی بوجود آمده است ، در سالیان اخیر رویکرد آسیب شناختی به مطالعه ی سلامتی انسان مورد انتقاد قرارگرفته است . بر خلاف این دیدگاه که سلامتی را به عنوان نداشتن بیماری تعریف می کنند ، رویکردهای جدید بر “خوب بودن” به جای “بد یا بیمار بودن” ، تاکید می کنند (ریف، سینگر، لاو ،2004).طبق نظر جورج استون (1978)، تعاریف سلامتی در دو گروه جای می گیرند: گروه یک ، آنهایی هستند که سلامتی را نبود بیماری می دانند وهمه تلاش می کنند تا به این حالت ایده آل برسند ؛ گروه دیگر آنهایی هستند که سلامتی را تنها نبود بیماری نمی دانند بلکه حرکت به طرف سلامتی بیشتر را بهتر از حرکت در جهت متضاد می دانند .آنها معتقدند سلامتی یعنی بهزیستی ؛ یعنی استفاده خوب از توانمندی ها ؛ این گروه سلامتی را در همه جنبه های زندگی زیستی ، روانی و اجتماعی جستجو می کنند (برانون و فیست ،1996؛ به نقل از علی اکبری دهکردی ، شکرکن و محتشمی ،1389).
این دیدگاه مثبت هم چنین در اساسنامه سازمان سلامت جهانی بسیارمورد توجه قرارگرفته شده است و سلامتی به عنوان یک حالت بهزیستی اجتماعی، روانی و جسمی کامل و نه صرفا نداشتن بیماری و ضعف ، تعریف شده است (هاپر،2009) و معنی لغوی بهزیستی یک حالت رضایت از شادبودن ، سلامتی و موفقیت است که به تجربه و عملکرد روان شناختی مطلوب اشاره می کند . از این منظر ، عدم وجود نشانه های بیماری های روانی ، شاخص سلامتی نیست ، بلکه سازگاری ، شادمانی ، اعتماد به نفس و ویژگی های مثبتی از این دست ، نشان دهنده ی سلامت بوده و هدف اصلی فرد در زندگی ، شکوفا سازی قابلیت های خود است (به نقل از ریان ، دسی ،2001).به دنبال ظهور این نظریه ها و جنبش روان شناسی مثبت ، که در سلامتی روانی بر وجود ویژگی های مثبت و رشد توانایی های فردی تاکید داشتند، گروهی از روانشناسان به جای اصطلاح سلامتی روانی ، از بهزیستی روان شناختی استفاده کرده اند . زیرا معتقدند این واژه بیشتر ابعاد مثبت را به ذهن متبادر می کند (ریف ، سینگر ،1998).
بهزیستی روانشناختی در دو دهه اخیر در ادبیات پژوهشی به وفور مورد بررسی قرارگرفته است و دامنه مطالعات آن از حوزه زندگی فردي به تعاملات اجتماعی کشیده شده است (کول ،2002)در راستاي تعریف این سازه مفهومی گلداسمیت، وئوم و دارتی (1997) بیان میدارد که بهزیستی روانی شامل دریافتهاي فرد از میزان هماهنگی بین هدفهاي معین و ترسیم شده با پیامدهاي عملکردي است که در فرایند ارزیابیهاي مستمر بدست می آید و به رضایت درونی و نسبتا پًایدار در توالی زندگی منجر می شود.
بهزيستي روانشناختي به قضـاوت فـرد از درجـه يـا ميـزان مطلوبيـت کيفيت کل زندگي خود او اطلاق مي شود (چان ، 2013). به علاوه ، (ریان و دکی ، 2001) اشاره مي کنند که مطالعات بهزيستي در روان شناسي از دو ديدگاه همپوش و نسبتاً متمـايز، کـه داراي ريشه هاي فلسفي متفاوت هستند، نشأت گرفته است اين ديدگاه به ديدگاه هاي لـذتي و سـعادتي شـهرت دارند. در ديدگاه لذتي ، بهزيستي از شادکامي يا لذت تشکيل شده است ، و مطـابق بـا آن ، ايـن جنبـه بـر تجربـه احساس لذت يا توازن بين عاطفه مثبت و منفي متمرکز است . اما دومين سنت فکري با ريشه ي کـاملاً فلسـفي ، ديدگاه سعادتي نام دارد (ریف ،1995). در اين ديدگاه که از عقايد ارسطو الهام گرفته شـده ، بهزيسـتي چيـزي بيشـتر از شادکامي شخصي است . در عوض ، اين ديد با تلاش براي تحقيق توانايي انسان ، درک نيروي الهام بخـش فـرد يـا ماهيت حقيقي فرد مشخص شده است . بنابراين ، تمرکز اين ديدگاه بر آن چه فرد مي انديشد يـا انجـام مـي دهـد مي باشد، نه اين که او چگونه احساس مي کند .
بهزيستي روانشناختي يکي از مؤلفه هاي اصلي کيفيت زندگي است و به چگونگي ارزيابي افراد از زندگيشان اشاره دارد و داراي دو جزء شناختي و عاطفي است . بعد شناختي ، يعنـي ارزيـابي شـناختي افـراد از ميـزان رضـايت از زندگي و بعد عاطفي ، يعني داشتن حداکثر عاطفه مثبت و حداقل عاطفه منفي (دینر ، لوکاس و اویشی ، 2002).
در ادامه به نظریه هایی که به بررسی این متغیر بپرداخته اند، نظری می انداریم.